هنوز هم که هنوز است خاطره دلاوریهای نسل دفاع مقدس بهترین انگیزه برای حرکت در مسیر سازندگی کشور است. طی هفته دفاع مقدس این خاطره ها را بازمی خوانیم:
شب رفت، ستارهها ماندهاند هنوز!
انگار همین دیروز بود که شهید خرازی در دیدار با جمعی از سردبیران مطبوعات در جبهههای دفاع، ساده و صمیمی و به زلالی روحش که تا خدا پر کشید، گفت: «جنگ را درست بنویسید، درشت ننویسید». از آن زمان تاکنون پیام دفاع و بچههایی که خالص و مخلص در میدانهای دفاع از آب و خاک و دین و ایمانشان مردانه ظاهر شدند و درخشیدند و رفتند، همچنان مغفول ماندهاست، زیرا ما بلد نیستیم جنگ را درست بنویسیم، بلکه آن را درشت مینویسیم؛ چارهای نیست: وقتی میراثداران، جای خود را به میراثخواران میدهند، وقتی با یک نسل ایثارگر، دو نسل فاصله میافتد و میان بخشی از تاریخ، درستنوشتن را هم از یاد میبریم و راویان اصیل تاریخ دفاع مقدس جای خود را به نسلها و فاصلهها میدهند، خیلی چیزها فراموش میشود.
روح اصالت دفاع مقدس و فرمانده جاودان آن گم میشود و شکمهای برآماسیده پر میشود از میراث بچههایی که یک روز صبح از بیم آن که نگاه اشکبار مادر و خواهر مانع راهشان شود، پنهان و بیخداحافظی حتی، راه جبههها را در پیش گرفتند و مردانه رفتند و تا آخر ایستادند تا صحنهای رقم بخورد که زمین و زمان معرفت درک آن را نداشتند. چه کسی باور میکرد که ایرانی، همزمان با جهاد اصغر، جهاد اکبر کند.
اگر آن روز رسول خدا به لشگریان بازآمده از جهاد سفارش جهاد اکبر را کرد، بچههای ایران از میدانی سربلند بیرون آمدند که هم جهاد اصغر و هم جهاد اکبر بود. بچههایی که روح مطهرشان به شفافیت بلور بود و چینی نازک تنهاییشان را اشک شکسته بود و پیروز شدند تا برای نخستین بار در تاریخ، ایرانی از بغض حکومت جور، به بیگانه تسلیم نشود.
دفاع مقدس، هدیه خدا به مردم ایران بود. خسارتهای مادی را دستهای باکفایت، جبران میتوانند، اما وقتی روح ملتی بزرگ شد، وقتی قامت مردانگیشان در کارگاه اخلاق پایمردی سفته شد، دیگر توفان هم مانع راهشان نمیشود که فرزندان علی بودند و ادامه او که میگفت؛
بپرهیز از آن که مرگ تو فرارسد درحالیکه از پروردگارت گریزان و در دنیاپرستی غرق باشی.
اگر آن روز علی نگران آن بود که حتی یکی مانند خود را در مبارزه بر سر حق ندارد، لشگریانی حالا بودند که همهشان علی بودند. به زلالی آینه. پاکدامن و آسیبناپذیر. مسافران سجادههای شب. شیران محراب روز.
وقتی نفسکشیدنت، برکت باشد، وقتی عرق تنت مقدس شود که از گلاب پاکیزهتر شود، وقتی در خون خود دستنماز ساختی و شکل تازهای از ایمان را به جهان نشان دادی، وقتی رستم حسرت یک لحظه جوانمردیات را خورد، بپذیر که در جهادت، راه درست را میروی، و آنها، بچههای خوب ایران از همین منظر شایسته بلندترین درودها هستند. آنها که نامشان مترادف با مردی و مردانگی شد و خونشان آنقدر حق بود که دامن ظالم را گرفت و گرفتار چنان سرنوشتی کردش که عبرت همه جائران و ستمپیشگان تاریخ شد...
... و حالا ما ماندهایم و میراثی از جوانمردی و پایمردی و حیف است که بگذاریم این میراث ارجمند خوراک سفرههای شکمهای برآماسیده میراثخواران شود.
همه لحظههای قدسی شعر عاشقانه دفاع مقدس را باید سرمه چشمان اشکبارمان کنیم که رفتن آنها را با دیدگان اشکبارمان دیدهایم. از این بذر عاشقی باید درختی تنومند از مردانگی و پایمردی، سر برآورد. نسل حماسه نباید تمام شود...بچه های نفت، سرداران بی نشان حماسه و ایثار، همانها که آرامش لحظه هایشان را پیشکش آرامش مردم خوب خود کردند، در این وادی حماسه ها ساختند. حماسه هایی که آبادان قهرمان، فقط یکی از دفاتر آن بود. در طول این یک هفته و به بهانه نامگذاری هفته دفاع مقدس، برگهایی از این دفتر را در این ستون ورق می زنیم با این امید که ما هم همراهان مردانی از جنس حماسه و ایمان شویم.
حمید رضا زاهدی
کد خبر 225126
نظر شما