۳۱ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۲
  • کد خبر: 225222
تقدیر ما ایستادن است!

هنوز هم که هنوز است خاطره دلاوریهای نسل دفاع مقدس بهترین انگیزه برای حرکت در مسیر سازندگی کشور است. طی هفته دفاع مقدس این خاطره ها را بازمی خوانیم:

جنگ پدیده خوبی نیست. در جنگ آدمها کشته می‌شوند. ویرانی به بار می‌آید. اما دفاع مقدس پدیده‌ای استثنائی بود. در دفاع مقدس آدمهایی از جنس فرشته زاده شدند که تاریخ را تغییر دادند. در دفاع مقدس یاد گرفتیم چگونه روی پای خود بایستیم و جنگ از این منظر، با همه جنگهای تاریخ متفاوت بود.
 از دنیا و آخرت گریز است
وز صحبت دوست ناگزیرم
ماشین جنگی نبود که تاریخ را رقم زد، بلکه ماشین دلها بود که چنین کرد و آدمهایی زاده شدند که تاریخ را مدیون خود کردند. الگوهایی آمدند که مثل ققنوس، بشریت را به پیش بردند. از خاکستر تن سوخته‌شان، آدم زاده شد؛ همو که خداوند به فرشته‌ها نشانش داد و بار امانت را بر دوش او قرار داد. آدمهایی که سوداگر نبودند، عاشق بودند. از پی سودای نان و زندگی به این بازار نیامده بودند ـ که عاشق بودند و عاشقی را سرآغاز زایش دوباره انسان قرار داده بودند.
چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست
و عشق از همانجا آغاز شد. عشق با آدم آغاز شد و ملاک تمیز آدم از شیطان شد. بچه‌هایی که قد مردانگی‌شان از تاریخ فراتر بود و جهان نمی‌توانست حجم مردانگی‌شان را درک کند؛ که صورتی شگفت از آدم بودند که جهان در تجربه خود ندیده بود.
جنگ پدیده خوبی نیست. عقل چنین حکم می‌کند. اما وقتی بنیان عاشقی را عقل نمی‌گذارد، آنجا که عقل می‌ایستد، عشق آغاز می‌شود و شهیدان، عاشق‌ترین‌اند، عاشقانی پاکباز که همه‌چیز خود را بر نقد نمی‌گذارند و نسیه وصل را بر دو روز بیشتر زیستن، ترجیح می‌دهند و وای بر سوداگران که حتی بهشت را قیمت می‌کنند و بر سر سفره پایمردان می‌ایستند و سودای خویش در سر دارند و غافل‌اند که آنها برای چه آمدند و برای چه رفتند؛ کاری را به سامان رساندند که تاریخ- دست کم تاریخ ما- به یاد نداشت.
بی تو در هر گوشه پایی در گل است
وز تو در هر خانه دستی بر سری
وقتی از هر گوشه جهان سنگی بر سرت فرود می‌آید، وقتی تنت را سوخته می‌خواهند، تقدیر تو پایمردی است اگر عاشق باشی؛
مرا دلی است گرفتار عشق دلداری
سمن‌بری صنمی گلرخی جفاکاری
... و چنین نسلی زاده شد پر از رستم حماسه و سهراب مظلومیت، پر از بوی وانیلی ایستادگی که طعم شیرین رسیدن را مزه‌مزه کرد و ستاره شد و این آسمان از این داستان، پر از ستاره‌های ناتمام است، ستاره‌هایی که هزاران سال نوری از ما فاصله ندارند، خوب که نگاه کنی می‌بینی‌شان!
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
من ندانستم از اول که تویی مهر و وفایی

 

حمیدرضا زاهدی

کد خبر 225222

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =