رهگذران تماشاگر

هنوز هم که هنوز است خاطره دلاوریهای نسل دفاع مقدس بهترین انگیزه برای حرکت در مسیر سازندگی کشور است. طی هفته دفاع مقدس این خاطره ها را بازمی خوانیم:

وقتی دنیا مالیخولیا می‌گیرد و همه عالم علیه مشتی جوان نورس که نمی‌خواهند و نمی‌توانند نظم دروغین دنیا را بپذیرند، متحد می‌شود، وقتی تقویم را باید باور کرد که تند‌تند ورق می‌خورد، وقتی در خانه‌ات نشسته‌ای و می‌بینی که از زمین و آسمان آتش بر سرت می‌بارد،زیرا می خواسته ای خودت باشی، باور می‌کنی که باید بر این نظم بشوری و برآشوبی. آنوقت، دل تنگت را به حسین گره می‌زنی و حسین را می‌فهمی که چرا جانش را به دست گرفت و راه افتاد. حسین نرفت که بجنگد، اما...نمی‌توانی بنشینی. عشقت را سلاحت می‌کنی و پای پیاده جانب کارزار می‌گیری که؛
درازنای شب از چشم دردمندان پرس
عزیز من که شبی یا هزار سال است این
و بشری و نمی‌توانی رنج تاریخ را جایی توبره کنی و بیتوته کنی و عشق یعنی رفتن و تو می‌روی و تندگویان وخرازی و باکری می‌شوی، آنقدر عاشقی که بار همتت تو را همت می‌کند و درس و مدرسه، تنها در عشق‌ورزیدن معنا می‌شود.
و این گونه داستان آغاز می‌شود. وقتی تن مجروح رفیق را در دشت گذاشتی و دست خالی به دشمن یورش بردی، می‌فهمی که حسین چه بود و چه کرد. وقتی از عده و عده دشمن نترسیدی و همه وجودت شور رسیدن و وصل شد، خدا مهربان و همیشگی، ابدیت تو می‌شود و عاشق می‌شوی که؛
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
و عشق از یک کودک  ـ حتی ـ پهلوان می‌سازد. روح جاودان می‌شود و بال می‌گشاید و تا خدا پر می‌کشد. همین که توانستی از خودت در راه عشق بگذری، روحت جوانه زده‌است. از دستهای تو شاخه گلی می‌روید که شاخه‌های پیچانش از هر دیواری- مانعی می‌گذرد و به آفتاب می‌رسد:
گوش دل رفته به آواز سماع
نتوانم که نصیحت شنوم
خوبها می‌میرند، خوبی زنده می‌ماند. این است که شهید شمع محفل بشریت است. وقتی خون خوبی را به تن تاریخ پمپاژ کردی، می‌شوی قلب تاریخ و خیلی‌ها حسرت معاصر بودن با تو را می‌خورند تا دستهایشان را با دستهای تو قلاب کنند و دست خدا را بگیرند و بالا روند. سوداگران، میراثخواران همین را نمی‌فهمند. آنها که نان و نوای خویش را در بودن معنا می‌کنند، لحظه برایشان عمر است. این است که کوفه پر از تنهایی علی می‌شود، کوفه معنای نامردی و نامردمی می‌گیرد. جیفه دنیا همه آرزوها می‌شود و چراغهای رابطه خاموش می‌شود.
آن سوترک، آنهایی هستند که خدا را فهمیده‌اند و عشقشان بوی ریا و تزویر نمی‌دهد. خدا را نمی‌خورند، عاشق‌اش می‌شوند و در عشق زندگی می‌کنند، حتی اگر بدنهایشان جا به جا از زخم دشمن یادگار داشته باشد:
ما خود از کوی عشقبازانیم
نه تماشاکنان رهگذری...

 

حمیدرضا زاهدی

کد خبر 225297

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =