نگاهی تاریخی به آسیب‌های توسعه نیافتن پارس جنوبی

قراردادهای ٣٥ ماهه توسعه پارس جنوبی با هدف جبران عقب‌ماندگی چند دهه‌ای ایران در برداشت از این میدان مشترک با پیمانکاران مختلف داخلی امضا شد.

 کار توسعه بیشتر فازهای پارس جنوبی تا به امروز پایان یافته و بهره‌برداری از آن آغاز شده است. همچنین در مقایسه میزان برداشت و الگوی کنونی توسعه پارس جنوبی و گنبدشمالی (بخش قطری میدان مشترک پارس جنوبی) می‌توان گفت که برداشت ایران با برداشت قطر برابر است؛ هرچند بیش از ٦٠ درصد ذخیره میدان در گنبد شمالی واقع شده است. قطر تصمیم دارد با توسعه همه فازهای میدان خود، به زودی برداشت را تا ٣٠ درصد بالا ببرد. کاری که برای مدت ٢٠ سال آن را متوقف کرده بود.

 اما توسعه فازهای باقیمانده در ایران جدا از تاخیرهای موجود در بهره‌برداری و مشکلات به وجود آمده به دلیل تحریم‌ها؛ از منظری دیگر قابل نقد است که تاکنون کمتر از این زاویه به آن پرداخته شده است. منظر نخست، همان مگاپروژه‌های همزمان است؛ آن هم در مقطعی که هنوز کشور آماده انجام آن نبود. شاید آماده نبودن صنعت نفت ایران برای انجام چند مگاپروژه بیشتر از کاستی‌های دیگر به صنعت کشور آسیب زد. بدیهی است هر مجموعه، ظرفیت مشخصی برای کارکرد و حفظ حداقل کیفیت مطلوب دارد. کافی است بیش از ظرفیت مجموعه به آن منابع تزریق یا وظیفه‌های خارج از توان موجود به آن محول شود.

در این صورت ساختار از نظم و تعادل خارج شده و زیان و آسیب بر جای می‌گذارد. این اتفاق به روشنی با قراردادهای ٣٥ ماهه برای صنعت نفت ایران به وقوع پیوست.

منظر دوم، نبود دکل‌های حفاری کافی است. برای صنعت نفت ١٠٠ ساله‌ای که جز چهار دکل قدیمی، در عمل «جک‌آپ» در اختیار نداشت، آغاز همزمان حفاری چند فاز و وقوع تحریم‌های همزمان به مفهوم کمبود شدید دکل‌های دریایی بود. همین موضوع سبب شد که پای واردات دکل‌های چینی با کیفیت پایین به ایران باز شود و فرصت خوبی برای دلالان پدید آید. با احتساب ضرر و زیان هزینه دکل‌های گمشده، عدد قابل توجهی به عنوان ضرر و آسیب حاصل می‌آید.

واردات حدود ١٠ دکل دریایی (که برخی تا امروز نتوانسته حتی به اندازه هزینه صرف شده کار برای صنعت نفت ایران انجام دهد) نشان از نبود دوراندیشی اقتصادی و برنامه‌ای مشخص برای محاسبه سود و زیان به خدمت گرفتن دکل‌های دریایی در شرکت‌های ایرانی دارد. منظر دیگر را باید به وجود آمدن «شرکت‌های توسعه‌دهنده خلق‌الساعه» دانست. در آغاز توسعه فازهای گازی پارس جنوبی تنها از چند شرکت به عنوان توسعه‌دهنده دریایی یاد می‌شد، اما رقابت برای به دست آوردن منافع سرشار توسعه فازها در ایران و وسوسه حضور در این چالش سبب شد تا هر شرکتی که رانت کافی برای برنده شدن در مناقصه‌ها را داشت با به خدمت گرفتن حداقل نیروی انسانی لازم برای پیشبرد یک پروژه حفاری و استفاده از برنامه‌های به جامانده از حفاری‌های پیشن، خود را به عنوان یک توسعه‌دهنده مطرح کند.

حاصل این وضع چیزی نبود جز اینکه انجام میلیاردها دلار پروژه، تنها چند شرکت توسعه‌دهنده نا کارآمد برای صنعت نفت ایران باقی گذاشت. این در حالی است که با یک برنامه‌ریزی منظم و دقیق پس از این مقدار هزینه، این امکان وجود داشت که چند شرکت معظم و پرقدرت E&P پدید می‌آمد که افزون بر بهره‌مندی از دانش روزآمد اکتشاف، حفاری، بهره‌برداری و ازدیاد برداشت، در عمل حتی توان ایفای نقش در کنسرسیوم‌های خارجی را نیز می‌داشتند.

اما آنچه امروز در اختیار است، تنها شرکت‌هایی هستند که تصویرشان از صنعت نفت تنها حفر زمین است. توسعه فازهای پارس جنوبی فرصتی بود که می‌شد از آن برای توسعه زیرساخت‌های صنعت نفت کشور نیز استفاده شود. اما آیا پس از آن دوران (یعنی در دوران پسابرجام که زمزمه حضور غول‌های بزرگ و حضور ایرانی‌ها در کنسرسیوم شنیده می‌شود) این نقص برطرف شده است؟ جواب منفی است. حال آن‌که شرکت‌های فوق در عمل نه نیروی انسانی مناسب و کافی دارند و نه سرمایه و دانش این حوزه را تجمیع کرده‌اند. شاید اگر این شرکت‌ها به فعالیت اصلی و تخصصی خود می‌پرداختند، آنگاه در این چرخه توسعه و تولید، جایگاه قابل قبولی پیدا می‌کردند (برای مثال شاید بعضی از این شرکت‌ها دکل دار بهتری باشند تا توسعه‌دهنده.) به هر حال اکنون زمان مناسبی است که بتوانند با ارتقای ابزار و نیروی انسانی و سرمایه خود، به امور تخصصی تری نظیر دکل داری و خدمات حفاری بپردازند تا از این طریق در سطح جهانی مطرح و مورد قبول برندهای دنیا شوند. بدون شک این مهم روش مناسب‌تری برای پیدا کردن جایگاه آنها در اجرای الگوی جدید قراردادهای نفتی خواهد بود.

سعید ساویز، کارشناس انرژی
منبع: روزنامه اعتماد

کد خبر 278728

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =