۱ آذر ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۸
  • کد خبر: 279831
پنجه در پنجه آتش افروخته از چاه 147 رگ سفید

سرعت خودرو کم شد؛ راننده روی پایم زد و گفت: «این سی و سه پل دار بهاره ست، اما سی و یکیه؛ بشمار». نمی‌دانستم باید به شمارش موانع روی پل بپردازم یا دودی که آسمان منطقه رگ سفید را در آغوش گرفته بود، تماشا کنم.

تماشا کنم که از 40 کیلومتر آن طرف‌تر هم دودش را به رخمان می‌کشد، تماشا کنم که بی خیال از آتشی که با بردن 2 هموطن عزیز، همچنان دودش را در آسمان می‌رقصاند. وارد جاده منتهی به چاه شده بودیم، و آرام آرام از پیچ و خم کوهستان و جاده باریکش، باریکه‌هایی از صدای لهیب چاه را  می‌شنیدم.

آرام آرام پیش می‌رفتیم و این بار حرارتش را به سویمان پرتاب می‌کرد و گرمایش به شیشه می‌کوبید. از کنارش که رد می‌شدیم، سمفونی جهنم با اجرایی دراماتیک به همراه شعله 50 متری و صدای ممتد غرش بر تپه ماهورها و بازتابی که داشت توجه‌ها را جلب می‌کرد. حسن، دوست و همکار عکاسم را دیدم که از ماشین بیرون آمد و انگار که قرار است در 2 دقیقه آینده، این منظره را از دست دهد، مثل یک عروس، چاه و آتشش را در صد قاب دوربینش انداخت.

دنبال مهندس حیدری می‌گشتم. او فرمانده میدان است و هر چه می خواستم بدانم،  او می دانست. دیدم که چند خودروی متعلق به شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب از جاده دسترسی چاه بالا آمدند.

بیژن عالیپور، مدیرعامل شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب، حمید دریس، مدیر امور فنی شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب، مسعودی حیدری، فرمانده میدان، قاسمی بابا احمدی، فرمانده عملیات مهار آتش و علی صفی‌خانی رئیس اچ‌اس‌یی شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب که دستش در گچ بود، همگی بودند.

عکاس شرکت ملی نفت را هم دیدم که با دوربینش لحظات را ثبت می کرد، حسن همکارم هم آتش را رها کرد و به سوی بچه‎های شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب رفت. جنسمان جور شده بود و این بهترین فرصت بود تا بدانم و بنویسم آنچه را باید.

مدیر عامل شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب و رئیس ستاد مهار فوران و آتش چاه 147 داشت عملیات را بررسی و نکاتی را گوشزد می‌کرد. سپهر سپهری، مدیر عامل شرکت ملی حفاری، محمدرضا تاکایدی، قائم مقام شرکت ملی حفاری و مهران مکوندی، معاون مدیرعامل ملی حفاری هم در کنار وی حضور داشتند. این یکپارچگی و همدلی هم در نوع خود منحصر به فرد بود و دیدن این منظره واقعا مرا به وجد آورده بود. گفت‌وگوی خوبی رد و بدل می‌شد؛ دریایی از تجربه و تخصص، کلی به تکمیل گزارشم کمک کرد.

کل داستان از این قرار بود که یک روز سر ظهر،  گاز از چاه بالا می‌زند و آتشش، دو تن از بزرگ مردان  شرکت ملی حفاری را پر می‌دهد به آسمان. پس از چند ساعت مدیران مناطق نفتخیز جنوب به محل حادثه می آیند و ستاد مشترکی را با ریاست مدیرعامل این شرکت تشکیل می دهند. به سرعت طرح‎های Top Kill یا مهار آتش از سطح و Bottom Kill  یا مهار  زیر سطحی آتش ارائه می شود که با هدف خریدن زمان، هر دو عملیات به صورت موازی در دستور کار قرار می گیرند.

عالیپور در کنار یک استخر بزرگ ایستاده بود و کفشش را بر خاک دیواره اش می سائید. به چه چیزی فکری می کرد، نمی دانم. نزدیکش ایستادم و پرسیدم :«این استخر برای چه منظور آماده شده است؟» جواب داد: «این استخر 130 هزار بشکه آب ظرفیت دارد، ظرف چند روز ساخته شده است تا از آن برای خنک سازی محیط عملیات استفاده کنیم، زیرا بدون آب نزدیک شدن بچه های عملیاتی و حتی ماشین آلات به محوطه دهنه چاه ممکن نیست. پائین آن سه موتور پمپ قوی گذاشتیم که آب استخر رو با فشار روی منطقه آتش آب افشان کنند». قدم زنان رفت و من برای پرسیدن بقیه سوالات سراغ مدیر امور فنی شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب رفتم.

مدیر امور فنی شرکت مناطق نفتخیز جنوب یکی از طراحان اصلی عملیات بود. در باره عملیات پیش رو پرسیدم. وی گفت: «نخست باید با اتی واگن....»، از او پرسیدم:"چی؟" جواب داد: «اتی واگن دستگاهی است با بازوی بلند به طول حدود 30 متر که از آن برای بیرون کشیدن تجهیزات بقایای به جامانده از دکل 95 فتح، استفاده می کنن.

بله. در کنار این، دو موقعیت هم برای استقرار دکل‌های حفاری آماده کردیم که اکنون در حال چیدمان است. من در موقعیت حاضر شوم، بقیه مطالب را از مهندس حیدری یا قاسمی بابا احمدی بپرسید».

حیدری، فرمانده میدان با لباس ضد حریق، سراپا خیس می‌گذشت که نزدیکش شدم، با لبخند نگاهم کرد و گفت: «نری نزدیک آتیش پسر، بیا اینجا و هر چه می خواهی بپرس، اما یه موضوع رو بگم که آماده‌سازی موقعیت‌ها برای استقرار دکل‌های حفاری ، احداث استخر و 250 متر خط لوله آب برای پرکردن استخر، احداث حداقل پنج جاده دسترسی آسفالته اطراف چاه و موقعیت‌ها و بقیه کارهای اجرایی ریز و درشت در حال عادی حداقل 6 ماه زمان می برد، اما ما ظرف 22 روز انجام دادیم؛ دم همه بچه‌ها گرم، همه همکاران مناطق نفتخیز و دوستان ملی حفاری. اکنون بخش عمده تجهیزات سوخته دکل 95 فتح خارج شده است و آماده اجرای عملیات حمله به آتش از سطح چاه هستیم. استینگرها برای متمرکز کردن شعله چاه آماده شده است و قرار است برای اجرای عملیات مهار چاه از سطح روی دهانه چاه 147 رگ سفید-2 قرار گیرد تا پس از آن سیال سنگین یا سیمان  و آب با فشار زیاد تزریق کنیم. اگر به این روش خاموش، نگران نیستیم زیرا کارکنان ملی حفاری در حال حفر چاه های عمودی و انحرافی هستند تا در صورت موفقی آمیز نبودن حمله به آتش چاه از سطح از کف آن را مهار کنیم.

در ادامه پرسیدم چه اتفاقی برای دست آقای صفی خانی افتاده است که جواب داد: در عملیات آسیب دیده است، این را بدان که اینجا روز و شب نداریم، گرما و سرما نداریم، خانه و زندگی همه شده این چاه و کمپ‌های اطراف آن؛ پیش آمده شب‌ها نخوابیدیم و تنها چند دقیقه‌ای را با لباس کار چشم روی هم گذاشتیم. بیسیم هم اینجا خواب نداره، هیچکس به فکر حتی یک لحظه استراحت نیست. بچه‌ها با همه این مسائل، باز می خندند تا به بالابردن روحیه همدیگر کمک کنند و گرنه اینجا اصلا شوخی بردار نیست، در کنار برادری و صمیمیت، همه جدی هستند، ایمنی رو رعایت و دستور مافوق رو سریع اجرا می کنند. حالا برو کمپ و استراحت کن.

حسن و مجتبی هم مانند عکاس‌های دوران جنگ تحمیلی، با لباس‌های سراسر خاکی آمدند و همگی به سمت کمپ راه افتادیم. هر سه داشتیم از شجاعت بچه‌ها در عملیات می‌گفتیم و زمانی که داشتم از آتش دور می شدم، نگاهم را به آن نزدیک کردم و در گوشش، مصرع معروف وحشی بافقی رو با اندکی تغییر نجوا کردم؛ حالا که رماندی و رمیدیم، نرمیدیم.

 

محمد سعید بچاوی

کد خبر 279831

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =