اگر این مساله بسیار غم انگیز و ناراحت کننده نبود، شاید ابتدا به ساکن بسیار هم خنده دار به نظر می آمد که بشنویم سیاستمداران آمریکایی و رهبران جهان اکنون، پس از گذشت تقریبا" دو سال از حمله نظامی به خاک عراق، هنوز هم در خصوص کاهش نیروهای نظامی آمریکا در خاک این کشور و عقب نشینی کامل آنها از این سرزمین و چگونگی اداره صنعت نفت آن، در حال بحث و مجادله با یکدیگرند.

در حقیقت، بحث واقعی باید در خصوص علت و معلول و تاثیرات مداخله و تهاجم آمریکا به خاک عراق و نیز اعمال سیاست های جدایی طلبانه در خاک این کشور برای سرکوب سیاست های 35 سال گذشته این کشور باشد که قصد داشت "بزرگ ترین قطب نفتی منطقه" باشد. به گزارش "شانا"، نشریه نیوزویک در گزارشی جامع به بحث پیرامون این مساله و چالش های جدید آمریکا در عراق پرداخته و از منظری جدید، آن را به تصویر کشیده است. در این گزارش آمده است: وقتی صحبت از موضوعات تاریخی و روابط بین المللی پیش می آید، چندان هم نمی توان به حافظه بلند مدت و دانش اجتماعی سیاستمداران آمریکایی دل خوش کرد. متاسفانه، دولتمردان آمریکایی بیشتر ترجیح می دهند که در لحظه زندگی کنند و از دنیا لذت ببرند، و کمتر به نتایج حاصل از کارهای گذشته و حال خود که ناشی از اعمال سیاست هایشان است، می اندیشند. اما اکنون زمان آن رسیده است که آمریکا نیز با حقایقی چند، رو به رو شود و تصویری واقعی از جاه طلبی های امپراتور گونه خود را به جهانیان نشان دهد؛ چرا که تصویری که هم اکنون به روی مردم گشوده است، بر خلاف تصور، شمایی رضایتبخش نیست. در مورد عراق که دارای دومین ذخایر بزرگ نفتی دنیا است، شکل گیری این تصویر به سال 1972 بازمی گردد، زمانی که ریچارد نیکسون، رییس جمهوری وقت آمریکا (1974-1968)، به همراه وزیر امور خارجه اش، هنری کیسینجر، با رییس جمهوری وقت شوروی سابق در خصوص چگونگی کاهش تنش در خاورمیانه غنی از نفت به شور نشست. در آن زمان، کیسینجر مدعی شد که آمریکا می تواند بدون جنگ و خونریزی در منطقه، تنش و آشوب را در خاورمیانه کاهش دهد. در آن سال، برای رویارویی عراق و ایران که می توانست برای آمریکا منفعت داشته باشد، نیکسون تصمیم گرفت تسلیحاتی به ارزش بیش از 16 میلیارد دلار برای کمک به کردهای عراق و به منظور دفاع از مبارزه آنان در جهت کسب خودمختاری و استقلال خود، به آنسوی مرزها ارسال کند. اما در سال 1973، زمانی که سازمان کشورهای صادر کننده نفت (اوپک) و نفت توانستند ایران و عراق را در یک جبهه قرار دهند، امید کردها برای رسیدن به استقلال و خودمختاری تبدیل به یاس شد، زیرا این قوم از کمک ایران و آمریکا در مجموع، محروم گردید. در چنین حالتی، تنها پاسخ آمریکا، دادن پناهندگی به کردهای فراری از عراق بود. بدین ترتیب، موضوع استقلال طلبی کردها از یک طرف و جنگ های حاشیه ای از طرف دیگر، سرانجام عراق غنی از نفت را به زانو درآورد. شاید اگر صدام حسین، روش دیگری را در اداره این کشور در پیش گرفته بود، امروز عراق در این وضعیت نمی بود. به همین دلیل، این کشور تاکنون نتوانسته آنطور که شایسته و بایسته است، از این ثروت عظیم خود استفاده کند و به رغم وجود منابع نفتی عظیم در عراق، این کشور تاکنون در مدیریت کارآمد صنعت خود به منظور متناسب کردن ظرفیت تولید با میزان ذخایر نفت، ناموفق بوده است. دلیل آن را می تو ان در ناآرامی های سیاسی و جنگ های متعدد طی ۲۵ سال گذشته در عراق جست و جو کرد. دوره پس از سرنگونی صدام، چالش های جدیدی را به همراه داشته و دارد. هرچند باتلاق سیاسی موجود، موانع پیچیده تری را ایجاد می کند که ممکن است در سال های آتی هرگونه پیشرفت جدی و مهم را در زمینه افزایش ظرفیت تولید، به تاخیر اندازد، اما شور و شوق پیشرفت و توسعه بخش های نفت و گاز نیز می تواند فرصت هایی را ایجاد کند که تاکنون نظیر آنها وجود نداشته است. با این حال، نباید فراموش کرد که پیشرفت سیاسی این کشور در آینده و تصمیم هایی که در زمینه برنامه ریزی رشد صنعت نفت گرفته خواهد شد، بسیار اهمیت دارند. در سال 1979، سالی که انقلاب اسلامی در آن رخ داد، بار دیگر ارتباط میان ایران و عراق تیره و تار شد. صدام حسین، رییس جمهوری وقت عراق، نیروهایش را بسوی ایران گسیل داشت و ادعا کرد که خواستار مالکیت کامل بخش هایی است که در عهدنامه سال 1975 بر آن تاکید شده است. در حالی که سازمان ملل طی چند سال آینده، تلاش داشت تا آتش بس میان این دو کشور را برقرار کند، دونالد رامسفلد، یکی از اعضای کابینه ریگان، با دستانی پر، اعم از دادن وام، کمک های مالی، ارسال تجهیزات و نیز قرارداد فروش شش میلیارد دلار تجهیزات راداری، تانک و سلاح های کوچک، بمب های خوشه ای، موشک و سلاح های شیمیایی عازم بغداد شد. اگرچه، جنگ ایران و عراق 8 سال بطول انجامید، از نقطه نظر واشنگتن، قراردادن این دو کشور رویاروی هم و ارسال سلاح های کوچک و بزرگ به هر دو طرف، می توانست موجب تضعیف هر دو کشور شده و آمریکا را به اصلی ترین بازیگر این صحنه نفتی در خاورمیانه تبدیل سازد. آمریکا وارد میدان شد تا نشان دهد ضعفی در کار نیست و قادر است "قطب نفتی منطقه" را در کنترل خود درآورد. اما، واقعیت چیز دیگری بود و بزرگ ترین قدرت اقتصادی دنیا در مرداب نفتی عراق در حال غرق شدن است و به سختی تلاش دارد تا این واقعیت را کتمان کرده و خود را از آن برهاند. به هر حال، آنچه که از شواهد و قرائن پیدا است، نشان می دهد که "نفت" عراق نمی تواند به این سرعت واژه زیبای "پیروزی" را برای آمریکا به ارمغان بیاورد. آمریکا شاید از همان ابتدا که نخستین چاه نفتی در عراق در اکتبر سال 1927 کشف شد، به علت حضور انگلیس در این بازی، چندان به آن توجهی نکرد، اما گذشت سال ها این نکته را برایش مسلم کرد که نفت این کشور کوچک خاورمیانه می تواند تا ابد پاسخگوی اشتهای سیری ناپذیر غرب در این خصوص باشد. شاید در این میان، روند سیر صعودی قیمت ها نیز در تصمیم آمریکا بسیار موثر بود. اما جنگ های کوچک و بزرگ عراق با دیگر کشورها مانند کویت، ایران و ... صنعت نفت این کشور را بی نصیب نگذاشت. بعنوان مثال، یکی از پیامدهای جنگ ایران و عراق برای این کشور، وارد آمدن آسیب های شدید تقریبا به همه تاسیسات نفتی این کشور، از جمله به تاسیسات صادراتی ، تولیدی، پالایشی، صنعت گاز، تاسیسات حمل، ذخیره سازی و پخش بود. در پی بروز این جنگ، میزان صادرات نیز کاهش یافت و به حدود 600 هزار بشکه در روز از مسیر خط لوله عراق- ترکیه رسید، میزان تولید نیز به حدود 800 هزار بشکه در روز کاهش یافت. ... و اما اکنون عراق در صدد است تا با استفاده از تجارب گذشته، درسی برای آیندگان به یادگار بگذارد. اگر آمریکا نتواند از این بازی نفتی که آغاز کرده، درس بگیرد، دیگر هیچگاه موفق نخواهد شد تا حیثیتی در این منطقه برای خود بیابد. چرا که همه بخوبی می دانند حمله نظامی آمریکا به خاک عراق، تنها برای بدست گرفتن کنترل انرژی این منطقه بود. رابطه مستقیم انرژی و قدرت، دردنیای کنونی، رابطه ای شناخته وپذیرفته شده است. هر کشوری که منابع انرژی را به میزان بیشتری در دست داشته باشد، بی شک از قدرت بیشتری بهره مند خواهد شد و حمله آمریکا به عراق، نشانه ای از درستی این گفتار است. به هر حال، نفت خلیج فارس در کل و نفت عراق بویژه برای آمریکا از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنا بر این گزارش، تا سال 2002، پیش از جنگ عراق، مصرف نفت روزانه آمریکا نزدیک به 7/19 میلیون بشکه در روز بود. از این میزان، 5/10 میلیون بشکه آن از خاورمیانه تامین می‌شد؛ با وجود این، آمریکا به دو دلیل به شدت تحت تاثیر اختلال ذخایر نفتی خلیج فارس است: نخست، چنین اختلالی می‌تواند تاثیرات منفی بر اقتصاد شرکای تجاری اصلی آمریکا در اروپا و آسیا داشته باشد که به نفت وارداتی و به ویژه نفت خلیج فارس به شدت وابسته‌اند. رکود نفت در این مناطق اثرهای زیان آوری برای سطوح تولید و استخدام نیرو درآمریکا به همراه دارد و به رغم میزان واردات نفت آمریکا بدون شک به نوسان آن از طریق اقتصاد جهانی منتهی می‌شود. دوم این که اگرچه آمریکا حتی یک بشکه نفت از خلیج فارس وارد نکرد، افزایش آشکار بهای نفت در بازارهای جهانی، به دنبال اختلال ذخایر نفتی منطقه به طور اجتناب ناپذیری موجب افزایش بهای نفت در قلمرو آمریکا شد. این به آن دلیل است که آمریکا و دیگر واردکنندگان اصلی نفت، همگی بخشی از بازار یکپارچه نفت هستند که مطابق نظام عرضه و تقاضا هدایت می شود. در این صورت، آمریکا باید با پذیرش شکست یا عدم موفقیت خود در این حمله نظامی، راه را برای تسریع در بازسازی صنعت نفت عراق هموار کرده و به نیروهای متخصص عراقی اجازه فعالیت دهد تا دستکم در آینده ای نزدیک، بتواند شاهد پیروزی را در آغوش کشد.
کد خبر 76581