۱۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۲
  • کد خبر: 661927
تلاش شبانه‌روزی در تعمیرات مخزن نفتی اهواز ۳

در گرمای طاقت‌فرسای جنوب، عملیات تعمیرات اساسی مخزن عظیم نمک‌زدایی اهواز ۳ با تلاش شبانه‌روزی تیمی از متخصصان آغاز شده است؛ پاک‌سازی کامل کف مخزن، خارج‌سازی رسوبات سخت و آماده‌سازی برای بازرسی فنی، گامی مهم در حفظ سلامت زیرساخت‌های نفتی و تضمین تداوم تولید در یکی از حساس‌ترین واحدهای نمک‌زدایی جنوب ایران.

به‌ گزارش شانا به نقل از هفته‌نامه مشعل، در دل گرمای سنگین جنوب، مخازن عظیم نفت مانند قلعه‌های اسرارآمیز فلزی قد برافراشته‌اند. این جعبه‌های غول‌پیکر آهنین، سال‌هاست با سکوت خود، رازهای زمین را در سینه محبوس کرده‌اند؛ رازهایی سیاه و گرانبها که نبض اقتصاد را به تپش درمی‌آورد. حال، زمان زمزمه‌های تازه فرارسیده؛ زمان تعمیرات اساسی. هوا از بوی نفت و رنگ تازه، سنگین است. مخازن که روزی تنها سایه‌های خاموش صنعت بودند، حالا صحنه‌ نمایش زندگی‌اند. داربست‌های فلزی مانند ریشه‌های یک درخت تنومند، بدنه‌ مخازن را در آغوش گرفته‌اند. صدای چکش‌ها، ضرب‌آهنگ کار را می‌سازد، گویی قلب مخزن دوباره می‌تپد. جرقه‌های جوشکاری مثل ستاره‌هایی زودگذر در روشنایی روز می‌درخشند و لحظه‌ای بعد، محو می‌شوند. در میان غرش ماشین‌آلات و همهمه مردان کار، هر صدا داستانی دارد. صدای سایش فلز بر فلز؛ ناله‌ ورق‌های فرسوده است که پس از سال‌ها مقاومت، بالاخره جای خود را به ورق‌های نو می‌دهند. بوی رنگ تازه، بوی آغاز دوباره است؛ بوی تعهدی که با صنعت بسته شده. مخزن که روزی تنها انبارنده‌ سیاهی بود، حالا با لایه‌های جدید رنگ، مثل موجودی زنده نفس می‌کشد. تعمیرات اساسی فقط تعویض ورق‌های فرسوده نیست؛ احیای روح صنعت است. هر پیچی که سفت می‌شود، هر جوشی که می‌نشیند، پیمانی تازه با آینده است. مخازن نفـت، پس از این بازسازی، نه فقط انبارنده‌ طلای سیاه که نماد استواری مردمی خواهند بود که با دست‌های خسته، اما امیدی آهنین، چرخ‌های پیشرفت را به حرکت درمی‌آورند و این‌گونه در گرمای سوزان جنوب، میان جرقه‌ها و عرق پیشانی‌ها، غول‌های فلزی دوباره متولد می‌شوند؛ این‌ بار قوی‌تر، پایدارتر و آماده‌تر برای سال‌های دیگر ایستادگی.

آمیختگی نفس‌های سنگین فلز با عرق پیشانی 

سایه‌هایشان روی دیوارهای روغنی و کهنه مخزن می‌رقصد؛ مثل روح‌های خسته‌ای که با آچار و پیچ‌گوشتی به جان فلزهای فرسوده افتاده‌اند. هر ضربه چکش شان یک اعتراف است. هر پیچی که باز می‌کنند، رازی است که از دل تاریکی بیرون می‌آید. دست‌هایشان زبر و پر از داستان‌های ناگفته، مثل پوسته فلزاتی که سال‌ها گرما و فشار را تحمل کرده‌اند. هوا پر از بوی نفت کهنه و عرق سوزان است. صدای آچارها، جیرجیر پیچ‌ها و ناله فلزهای فرسوده، سمفونی آشناست برای گوش‌هایشان. چشمانشان زیر نور زرد چراغ‌های موقت، برق می‌زند؛ نه از اشک که از تمرکز مردانی که می‌دانند هر مهره شل، هر قطعه فرسوده، می‌تواند خاطرهایی از یک روز خراب را زنده کند. بعضی‌هایشان آرام و حساب‌شده کار می‌کند، مثل جراحانی که دل بیمار را می‌شکافند و بعضی دیگر، خشن و پرخروش، انگار با هر ضربه، خشم سال‌های کار سخت را خالی می‌کنند روی قطعات بی‌جان، اما در همه آنها یک چیز مشترک است؛ احترام تلخ و شیرین به این فلزهای فرسوده؛ چون می‌دانند همین قطعات به‌ظاهر مرده، روزی تپش زندگی صنعت بوده‌اند و حالا در دست‌های زخم‌خورده آنها، دوباره نفس خواهند کشید و در این میان، مخزن تاریک، مثل یک هیولای خفته، زیر دست‌هایشان می‌لرزد... گویی می‌داند که این مردان با تمام خستگی و گره‌های کمرشان، قرار است دوباره به آن جان ببخشند.

سمفونی آهن و عشق در گرمای جنوب

در میان انبوه مخازن نفتی که زیر آفتاب سوزان اهواز می‌درخشند، مردی ایستاده که چهره‌اش حکایت از سال‌ها رفاقت با آهن و آفتاب دارد. چفیه‌اش را دور سرش تاب داده و گردنش را با همان استتار کرده برای درامان ماندن از گرما. در خانه «عبدالله» می‌نامندش و در محل کار آقای «برات مجد» است.  صدایش گرمی چای نعناع جنوب را در خود دارد و این‌گونه قصه زندگی‌اش را روایت می‌کند؛ قصه‌ای از عشق، رنج و رفاقت‌های ناگسستنی: «کارم از همان روزهای اول با عموهام بود که جرثقیل داشتند. از آنجا پا به دنیای شرکت گذاشتم. اینجا به کمک بزرگان فنی یاد گرفتم چطور شیارها را باز، لوله‌ها را تعویض و داخل مخازن را تمیز کنم.»

دستانش که از سال‌ها کار با فلز زمخت شده‌اند، حالا با ظرافت پیچ‌ومهره‌ها را با هم چفت می‌کند. وقتی می‌خندد، چین‌های کنار چشمش مثل رودخانه‌های کوچک خاطره جاری می‌شوند. از زمانی که به یاد دارد، کار کردن و سرسخت ‌بودن را از پدر و عمویش آموخته و حالا در ۲۱ سالگی هر شیار فلز را مثل خطوط کف دستش می‌شناسد: «یاد گرفتم که مخزن فقط یک ظرف فلزی نیست، او هم نفس می‌کشد، فقط باید زبانش را بلد باشی.»

سال‌هاست مرد آچار به دست خانه شده، اما سخت‌ترین تجربه‌اش ورود به همان مخازن بزرگ و داغ است؛ جایی که گرما و گازها نفس را تنگ می‌کنند و کار را دشوار می‌سازند: «دفعه اول که وارد مخزن شدم، تازه فهمیدم معنای سختی کار چیست. گرمایی که روی پوستت می‌کشد، گازهایی که نفس‌گیرند اما با همه اینها، باید گفت شیرین و دلچسب هم هست.»

ساز همدلی در گرمای سوزان

وقتی از نخستین تجربه‌اش در مخزن می‌گوید، چشمانش ناخودآگاه تنگ می‌شود: «گفتم جهنم را دیده‌ام!» تعریف می‌کند که چگونه عرق پیشانی‌اش پیش از آنکه به زمین برسد، بخار می‌شد اما در میان تمام این سختی‌ها، لبخندش آرام نمی‌نشیند. مرد کوچک خانواده، این سال‌ها را با گرما و بوی گاز و نفت کنار آمده چون خود را در میدان نبرد دیده؛ نبرد در دل اژدهایی که هر بار از آن بیرون زنده می‌آیی و این یعنی همان حس پیروزی بر سختی‌های زندگی. از کار و زندگی که می‌گوید، سختی‌ها و ناخوشی‌ها رنگ می‌بازند و این هنر «عبدالله»‌هایی است که سختکوشی را سرلوحه کرده‌اند. حرف کار و سختی‌هایش که به میان می‌آید، او بیشتر از دوستی و برادری می‌گوید که سنگ محک سختی‌هاست: «ما اینجا مثل خانواده‌ایم، مثل برادر.» اینجا در میان جرقه‌های جوشکاری و غرش ماشین‌آلات «عبدالله»‌ها خود را قطعه‌ای از یک پازل بزرگ‌تر می‌بینند: «ما اینجا یک تنیم.» در میان کارهای سخت و دشوار، بخش جدایی‌ناپذیر روزهایش، رفاقتی است که بین همکارانشان شکل گرفته. «ما اینجا مثل برادر همیم. اگر یکی خسته شد، دیگری جای او را می‌گیرد. این رفاقت، بیش از هر چیز به ما قدرت می‌دهد. رفاقت ما از فولاد سخت‌تر است. می‌دانی چرا؟ چون فولاد در گرما خم می‌شود، اما دوستی ما هرگز.»

نداشتن را چشیده و به دست آوردن را آموخته‌ 

وقتی از خانواده‌اش می‌گوید، ناخودآگاه لب‌هایش به خنده باز می‌شود و زندگی می‌دود زیر پوست صورتش؛ از همسری که همیشه چشم‌به‌راهش می‌ماند و برادر ۲ ساله‌ای که مثل پسرش به او عشق می‌ورزد و قد کشیدنش را به نظاره می‌نشیند: «اینها نیروی من است. به‌خاطر آنها هر سختی را تحمل می‌کنم و ادامه می‌دهم.» ناگهان صدایش می‌لرزد و از پدری می‌گوید که سال‌های جوانی‌اش را در میان مخازن نفت جای گذاشته و حالا ام‌اس زندگی را برایش سخت کرده: «یک دوره‌ای هم ماشین سنگین داشت اما حالا نمی‌تواند کار کند.» بیماری به جان پدر که افتاد «عبدالله» پسر بزرگ خانواده، شد نان‌آور و حامی پدر و برادرها. عبدالله از بچه‌های کوت‌عبدالله است، آنهایی که نداشتن را چشیده‌اند و به دست آوردن را آموخته‌اند.

فرداهای روشن‌تر از خورشید جنوب

ماجرای نیسان آبی قدیمی‌شان هم در دلش جای ویژه‌ای دارد؛ ماشینی که روزگاری با پدرزنش خریده بود و به اجبار برای پرداخت اقساط آن را فروختند. خاطره‌ای که همچنان گرم و زنده است و او را به یاد روزهای تلاش بی‌وقفه می‌اندازد اما با نگاهی پرامید به آینده، عبدالله می‌گوید: «هر بار که وارد این مخزن می‌شوم، انگار به چیزی که دوست دارم نزدیک‌تر می‌شوم. هر تجربه جدید، هر کاری که انجام می‌دهیم، به من انرژی تازه می‌دهد. آرزوی بزرگم این است که خانواده‌ام دوباره کنار هم باشند و من بتوانم مثل گذشته با همین عشق و امید ادامه دهم.» نگاهی به مخزن پیش‌رویش می‌اندازد و می‌گوید: «اینها فقط فلز نیستند. هرکدام قسمتی از زندگی ما هستند، مثل صفحه‌های یک کتاب بزرگ که داستان ما را روایت می‌کنند.»

 روایتی از آفتاب و آهن

در میان انبوه مخازن نفتی که زیر آفتاب سوزان اهواز می‌سوزند، جوانی ایستاده که دستانش داستان زندگی را روایت می‌کند. «هادی مجدم» ۲۳ ساله با چهره‌ای که خطوطش را آفتاب و عرق کار حکاکی کرده، نه قهرمانی بزرگ می‌خواهد باشد و نه اسطوره‌ای ساخته‌ رسانه‌ها. او فقط «کارگر» است؛ واژه‌ای که با غرور بر زبان می‌آورد، گویی همین برای معرفی تمام وجودش کافی است.

مبارزه‌ نفس‌گیر با فضاهای بسته و داغ

داستانش با یک معرفی معمولی شروع شد «رفیقم گفت اینجا کار هست». همان جمله‌ ساده‌ای که هزاران جوان دیگر شنیده‌اند، اما برای «هادی» دریچه‌ای شد به دنیایی تازه. ۳ روز است که در پروژه‌ نمک‌زدایی اهواز ۳ مشغول کار است، درون مخازنی که نفس کشیدن در آنها هنر می‌خواهد: «اگه یه‌جا خفه بشم، پنج دقیقه میام بیرون... عادی شده». این را می‌گوید انگار از قدم زدن در پارک حرف می‌زند، نه از مبارزه‌ای نفس‌گیر با فضاهای بسته و داغ. او از آن نسل‌هایی است که دیپلمش را نه از مدرسه که از کارگاه‌ها گرفته. بنایی، مکانیکی هرچه پیش آمده، آزموده: «کار کردن رو دوست دارم.» این جمله‌ ساده‌اش، شاید بهترین توصیف برای نسلی باشد که با دست‌های خالی اما با اراده‌ای فولادین، زندگی را می‌سازد. کار برای او تفریح نیست، حتی شغل صرف هم نیست؛ کار، نفس کشیدن است برای «هادی مجد.»

قهرمانی که نمی‌خواهد قهرمان باشد

وقتی از خانواده‌اش می‌پرسم، چشمانش برای لحظه‌ای به دوردست‌ها خیره می‌شود: «اوایل نگران بودن... الان می‌دونن این کارمه». در پشت این جمله، روزهایی نهفته است که مادرش بی‌قراری می‌کرد و پدرش با آن نگاه سنگینش، سکوت می‌کرد، اما حالا می‌دانند که پسرشان ترجیح داده با دستان پینه‌بسته‌اش زندگی را بسازد. در دنیایی که بسیاری به دنبال راه‌های آسان‌اند. «هادی» با همان کم‌حرفی که گویی جزئی از شخصیتش شده، می‌گوید؛ «شرکت خوبه، کار هم خوبه». نه از گرما شکایتی دارد، نه از شب‌کاری‌های طولانی. گویی شرافت را نه در کلمات که در سکوت و تحملش معنا کرده. او می‌داند که هر پیچی که می‌بندد، هر قطعه‌ای که تعمیر می‌کند، بخشی از چرخه‌ای بزرگ‌تر است؛ چرخه‌ای به نام «توسعه». «هادی» را می‌توان در قاب دوربین گرفت؛ مردی با لباس کار غرق در عرق، کلاه ایمنی کهنه‌اش و نگاهی که به آینده دوخته شده اما حقیقت او فراتر از یک عکس است. او نماینده‌ هزاران جوان گمنامی است که بی‌صدا، ستون‌های صنعت را بر دوش می‌کشند.

سایه بی‌صدا در دل گرما

آفتاب سوزان اهواز مثل همیشه بی‌رحم است. در دل محوطه داغ مخزن نمک‌زدایی شماره ۳ در میان صدای ابزار و رفت‌وآمد مداوم کارگران، زنی آرام اما مقتدر قدم می‌زند؛ چک‌لیست به دست، نگاهی دقیق و ذهنی درگیر صدها نکته‌ای که شاید دیگران نادیده بگیرند. او «فاطمه مروانی» است؛ از اهواز با ۲ سال سابقه فعالیت در حوزه HSE؛ نیرویی که نه فقط ناظر ایمنی بلکه حافظ جان کارگرانی است که در فضای بسته و پرخطر این پروژه کار می‌کنند: «اینجا کسی باید بالای سر نیروها باشد تا لحظه‌ای که کسی چک نکند، احتمال خطر هست... و خطر اینجا شوخی‌بردار نیست.» «فاطمه مروانی» پیش از این در کارون، مارون و کوپال هم فعالیت داشته و حالا تجربه‌اش را پای یکی از حساس‌ترین پروژه‌های جنوب گذاشته. در این گرما در این شدت کار او مسئول است که هر قدم، هر ابزار هر ساعت کار، مطابق با اصول ایمنی باشد.

مسئولیتی که از چهره‌اش پیداست

کار او فقط صدور دستور یا بررسی‌های کاغذی نیست. از بررسی کارت سلامت پزشکی کارگران گرفته تا چک کردن لباس‌های ایمنی، کلاه، کفش، کمربند ایمنی و حتی ابزارهایی که باید ضدجرقه باشند؛ همه‌چیز زیر نظر دقیق او انجام می‌شود: «یک چکش ساده که ضدجرقه نباشد، ممکن است باعث حادثه‌ جبران‌ناپذیر شود.» او نه فقط بازرسی که با کارگران گفت‌وگو می‌کند، توضیح می‌دهد، آموزش می‌دهد و از اهمیت رعایت جزئی‌ترین نکات ایمنی می‌گوید. البته هر ابزاری قبل از ورود به محیط مخزن چک می‌شود، حتی نوع پیچ‌گوشتی، چراغ قوه و باتری‌ها. هرچند «فاطمه مروانی» با تیم پیمانکار هماهنگ است و هم‌زمان نماینده اداره هم بر روند نظارت حضور دارد.

شب‌کاری یک خطر پنهان

اما سخت‌ترین بخش کار به‌ گفته خودش، شیفت‌های شبانه است. جایی که حوادث فقط محدود به داخل مخزن نیست «وقتی شب کارگر کارش تمام می‌شود و خسته می‌رود سمت خانه در تاریکی ممکن است هر اتفاقی براش بیفتد، از گزیدگی مار و حشرات گرفته تا خفگی ناشی از نبود تهویه همه‌چیز ممکن است.» او بارها هشدار داده و پیشنهادهایی برای بهبود مسیرهای رفت‌وآمد، نصب روشنایی و تجهیز داده چون خوب می‌داند، حادثه همیشه در کمین است.

ایمنی در دل گرما

با توجه به گرمای شدید منطقه، او در برنامه‌ریزی دقیق‌تر ساعات کاری هم دخالت دارد. کارها به‌طور معمول از ۷ صبح تا ۱۲ ظهر انجام می‌شود و در برخی روزها، شیفت عصر از ۵ تا ۹ شب در نظر گرفته می‌شود. این تقسیم‌بندی به کاهش خطر گرمازدگی کمک می‌کند که یکی از شایع‌ترین مشکلات در این پروژه است: «از ساعت ۲ به بعد، دیگر کار کردن عذاب است. کارگر باید بتواند دوام بیاورد، نه فقط کار را تمام کند.»

فرهنگ نهادینه‌شده

به گفته مروانی، در مدت تعمیر اساسی مخازن نفت ایستگاه نمک‌زدایی اهواز ۳، خدا را شکر حادثه جدی نداشته‌اند و این یعنی تیم‌ها یاد گرفته‌اند که ایمنی شوخی نیست: «این یعنی داریم فرهنگش را می‌سازیم.» در نگاه «خانم مروانی»، اچ‌اس‌ئی فقط یک مسئولیت اداری نیست؛ یک تعهد انسانی است؛ تلاشی روزانه برای اینکه همه، آخر شیفت، سالم به خانه برگردند.  

 پاک‌سازی کامل مخزن

در میان صدای همهمه پمپ‌ها، بوی نفت و گرمای همیشگی جنوب، مخزن عظیم نمک‌زدایی اهواز ۳ روزهای پرکاری را پشت‌سر می‌گذارد. «ابوذر خورشیدی»، مدیرعامل شرکتی که مسئولیت اجرای عملیات تعمیرات اساسی این مخزن را با افتخار به عهده دارد هم در میان کارگرانش حاضر است تا کار سنجیده و حساب‌شده پیش برود.

به روایت «خورشیدی»، از همان ساعات ابتدایی آغاز پروژه، ۱۷ نفر از نیروهای متخصص و زبده در محل حاضر شدند؛ بی‌وقفه و شبانه‌ روز زیر نور آفتاب و چراغ‌های صنعتی در سه شیفت کاری پیاپی. هدفشان مشخص بود؛ پاک‌سازی کامل مخزن و آماده‌سازی آن برای ورود تیم‌های بازرسی فنی: «در گام نخست با دقت و حساسیت بالا، باقی‌مانده‌های مایعات نفتی از بستر مخزن جمع‌آوری شد؛ مسیری که مکش مایعات در آن صورت می‌گیرد، باید به‌طور کامل خالی و آماده باشد.»

به گفته او، بعد نوبت به یکی از سخت‌ترین مراحل می‌رسد؛ خارج‌سازی رسوب‌های چسبناک کف مخزن یا همان «سلج» ‌هایی که سال‌ها ته‌نشین شده بودند. لایه‌هایی سنگین، چرب و سخت‌جان که با دقت و مهارت تیم، یکی‌یکی بیرون کشیده شدند: «پس از این مرحله حساس، تیم وارد فرآیند تمیزکاری نهایی کف مخزن شد؛ مرحله‌ای که کوچک‌ترین بی‌دقتی در آن می‌تواند روند بازرسی را مختل کند.» حالا مخزن، پاک و خالی، زیر نور چراغ‌های صنعتی می‌درخشد و آماده است برای مرحله بعد؛ بازرسی فنی کف مخزن. در این لحظه، تیم‌های متخصص بازرسی مشغول بررسی دقیق سطح کف هستند؛ به‌دنبال یافتن هرگونه نشانه از خوردگی، آسیب یا نقاطی که نیاز به تعمیر دارد چراکه این بررسی‌ها، پیش‌نیاز آغاز عملیات بعدی روی مخزن است، البته همه این تلاش‌ها در نهایت برای یک هدف بزرگ‌تر است؛ حفظ سلامت زیرساخت‌های نفتی کشور و تضمین تداوم تولید در یکی از مهم‌ترین واحدهای نمک‌زدایی جنوب ایران.

کد خبر 661927

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =