به گزارش شانا به نقل از هفتهنامه مشعل، در گوشهای از پالایشگاه، جایی دور از هیاهوی خطوط تولید و صدای سنگین ماشینآلات، سالنی قرار دارد که کمتر دیده میشود، اما بیوقفه میتپد؛ مثل قلبی در سینه یک غول صنعتی. اینجا، سالن تعمیرات است؛ مکانی که هر پیچ و مهرهای که از نفس میافتد، به امید بازگشت به آن پناه میآورد. اینجا فقط ابزار و دستگاه نیست، اینجا آدمهایی هستند با دستانی سیاه از روغن، اما دلهایی روشن از امید. اینجا، هر جوش، هر برش، هر تنظیم میلیمتری، داستانی است از تعهد، دقت و نجات. در این سالن، نهتنها قطعات که پایداری و تداوم تولید بازسازی میشود. اینجا، ایستگاه زندگی صنعتی است. گرمای کورهها نفسهای سنگین فضا را میسوزاند. در میان جرقههای جوشکاری که مانند ستارههای زمینی میدرخشند، مردانی با چهرههای مصمم، قطعات فرسوده را از نو میآفرینند؛ اینجا کارگاه تعمیرات شرکت نفت و گاز پارس است. جایی که هر پیچی که سفت میشود، هر جوشی که دو فلز را به هم میپیوندد، روایتی از مقاومت و خلاقیت را زمزمه میکند. هر قطعهای که از چنگال فرسودگی رها میشود و به خط لولههای عظیم بازمیگردد، مانند خون تازهای است که در رگهای صنعت گاز ایران جاری است. این کارگاه، تنها یک مجموعه تعمیراتی نیست؛ سنگر مقاومت است. جایی که تحریمها و محدودیتها، نهتنها اراده مردانش را نشکسته که آنها را مصممتر کرده. اینجا، «نمیتوانیم» در برابر عزم راسخ آنها ذوب میشود و به «ما ساختیم» تبدیل میشود. هر قطعه تعمیرشده، پژواک این پیام است؛ ما ایستادهایم... روی پای خود.
بازگشت زندگی به قطعات فرسوده
سالن تعمیرات، فقط یک محیط صنعتی نیست؛ کارگاه جایی است که قطعات فرسوده با دستانی ماهر، دوباره به زندگی بازمیگردند؛ جایی که دستگاهها، هرکدام بخشی از یک ارکستر دقیقاند که با رهبری مهندسان و تکنیسینها، سمفونی بازسازی را مینوازند. در دل این سالن، دستگاههایی ایستادهاند که هرکدام قصهای دارند؛ دستگاه تراش، پیکرتراش آهن است. قطعهای که دچار زخم و شکستگی شده، در آغوش این ماشین، دوباره شکل میگیرد. دستگاه جوش، پل پیوند است. شکافها را میبندد، ترکها را ترمیم میکند و قطعات پراکنده را به هم میدوزد. کنارش، دریلهای عمودی با دقتی بینظیر، قطعات را سوراخ میکنند؛ آماده برای اتصال و کاربرد دوباره. پرسهای سنگین، مانند مشتهای فولادی، قطعات را در جای خود مینشانند و ثباتی تازه به آنها میبخشند. دستگاه کالیبراسیون هم حضور دارد، برای سنجش و تنظیم دقیق؛ چون در اینجا، میلیمترها هم مهماند.
التیام ابزارهای خسته
سالن تعمیرات جایی است که ماشینها نفس میکشند، ولوها دوباره جان میگیرند و ابزارهای خسته، التیام مییابند. نوروز داوودی، سالهاست سرپرستی این قلب صنعتی را به عهده دارد: «سرپرست تعمیراتم. سالهاست در این جایگاه کار میکنم؛ هرچند اصالتاً اهل این منطقه نیستم، اما ۲۶ سال است که اینجا زندگی میکنم، نفس میکشم، کار میکنم... و حالا دیگر اینجا برای من خانه است.» خانهای که گرما و سروصدایش، نوای زندگی صنعت است. داوودی و مردانش در قلب تپنده پالایشگاه ایستادهاند؛ جایی که کوچکترین خللی در تجهیزات، دستها و تخصص آنها را میطلبد برای تعمیرات.
اینجا زنده است از ضربآهنگ چکشها
اینجا از هیاهوی مردانی که با دستهای روغنی و چشمانی بیدار، قطعات بیمار را جراحی میکنند، زنده است؛ زنده از ضربآهنگ چکشها، از جرقههای جوشکاری، از غرش دستگاه تراش. هر آنچه در سایت از پا بیفتد، به آغوش این سالن میآید تا دوباره متولد شود: «تجهیزات ابزار دقیق، برق، دستگاه تراش، دستگاه جوش، دریلهای ستونی، دستگاه پرس و کالیبراسیون… همه اینجا گرد هم آمدهاند.» بعضیها با یک جراحی ساده برمیگردند. بعضیها نیاز به تراشکاری دارند یا جوشکاری میخواهند، بنابراین زمان میبرند... اما در هر شرایطی این مردان میمانند تا آخرین قطره عرق و تا آخرین جرقه امید. سرپرست تعمیرات، این سالن را فقط یک فضای کاری نمیبیند بلکه قلب تپندهای میداند که تلاششان را به جریان تولید وصل میکند: «برای ما، هر قطعهای که تعمیر میشود، یعنی یک قدم نزدیکتر شدن به استمرار تولید، یعنی پالایشگاهی که نفس میکشد.»
همه مردان، اینجا دلسوز کارند
به وقت تعمیرات و ساخت، شرایط سختتر میشود: «از ۵ صبح درگیر کار میشویم. نفرات میآیند، پیگیر پرمیتها میشوند تا ساعت ۶ صبح اجازه کارها صادر و بلافاصله همه وارد عمل میشوند. در آن دوره، روزانه حجم زیادی ولو و قطعات خراب به اینجا میآید و باید فوری تعمیر و برگردانده شود.» در این برهه حساس گاهی شیفتها دو برابر میشوند؛ دو شیفت کامل و حتی اضافهکار گذاشته میشود تا ۱۰ یا ۱۱ شب: «هر کاری، استرس خودش را دارد، ولی اینجا یک دغدغه هست که همه استرسها را تحتالشعاع قرار میدهد؛ چطور میشود سریعتر پالایشگاه را به مدار تولید برگرداند؟» همه مردان اینجا دلسوز کارند. هر وقت اتفاقی میافتد، همه درگیر میشوند. گاهی برای یک قطعه حیاتی، بین بچهها بحث بالا میگیرد. نه از روی اختلاف که از روی تعهد، از روی مسئولیت تا هرچه زودتر قطعه به موقعیت نصب برسد، یعنی یک واحد زودتر راهاندازی شود، یعنی تولید، جان بگیرد.
هرچه هست، ساخت ایران است
مردان زیر این سقف از تجهیزات ایرانی استفاده میکنند: «بارها شده بهخاطر تحریم یا کمبود، قطعهای وارد نمیشده اما تیم تعمیرات آن را ساخته، جایگزین کرده و جواب هم داده. این یعنی خودکفایی، یعنی تخصص واقعی.» نکتهای که داوودی با افتخار بر آن تأکید میکند، ایرانی بودن تمام تجهیزات است: «هرچه هست، ساخت ایران است؛ به دست همین بچهها.» اینجا از کپسولهای نیتروژن برای شارژ استفاده میشود یا از کپسولهای هوا برای کارهای برشکاری. ابزارها، مثل شاگردهای کلاس اولی، کنار هم در صف ایستادهاند تا نوبتشان برسد؛ هرکدام وظیفهای دارند، هرکدام در این سیستم بزرگ، نقشی ایفا میکنند: «قطعاتی که از سایت به ما میرسند، طبق اولویت تعمیر میشوند.» یکییکی روی میز کار قرار میگیرند. باز و بررسی و با دقت تعمیر میشوند و دوباره به موقعیت خود بازمیگردند. اینجا هر آچار، هر جوش، هر برش، هر قطره عرقی که روی پیشانی کارگران مینشیند، یک پیام دارد: «ما ایستادهایم، برای تداوم حرکت، برای نفس کشیدن این پالایشگاه.»
دو شیفت تمامعیار...
اینجا زمان مفهوم خود را گم میکند... نه صبحش، صبح است و نه شبش، شب. گاهی تا ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب، صدای چکش و جوش و تراش در فضا میپیچد. انگار ساعتها زانو زدهاند در برابر عزم مردانی که ایستادهاند، اما خستگی در اینجا مفهومی ندارد. چون هر قطعهای که از این سالن بیرون میرود، یعنی پالایشگاه، یک نفسِ راحتتر میکشد. یعنی قلبِ صنعت، دوباره با قدرت میتپد. درگیریشان، نه فقط برای حقوق که برای وجدان کاری است که در رگهایشان جریان دارد. اینجا، فقط سالن تعمیرات نیست؛ قلب پالایشگاه است. داوودی، سرپرست پرتجربه سالن، از صبحهایی میگوید که آفتاب هنوز خواب است، اما سالن، بیدار. پر شده از نفسهای گرم و دستانی که بوی نفت میدهند. دستانی که نه فقط پیچ و مهره را میچرخانند که چرخِ تولید کشور را به حرکت درمیآورند.
هر ثانیه سکون، یعنی زیان
روزها با دغدغه آغاز میشود؛ با استرس قطعاتی که باید زودتر به خط برگردند. اینجا، ثانیهها مهماند چون هر ثانیه تأخیر، یعنی تپش قلب پالایشگاه، کندتر میشود. مردانی که در این سالن کار میکنند، اگرچه گاه زیر بار فشار خم میشوند، اما هرگز نمیشکنند. داوودی با نگاهی پر از احترام از همکارانش میگوید؛ مردانی که هرکدام با چالشی روبهرو هستند. یکی، در دل قفسهها، دنبال قطعهای گمشده میگردد؛ مثل کسی که چیزی عزیز را در تاریکی گم کرده باشد. دیگری، با دستگاهی سرکش میجنگد؛ گویی میخواهد اسبی چموش را رام کند. آن یکی، هر لحظه به ساعت نگاه میاندازد؛ چون میداند تأخیر، یعنی عقب افتادن تولید، یعنی زیانی که همه را میسوزاند: «در میان این فشار و خستگی، گاهی صدای بحث هم بالا میگیرد. بارها شده که دو همکار، بر سر یک قطعه، با صدایی بلندتر از معمول حرف زدهاند، اما نه از خشم. نه از خستگی بلکه از عشق به کار. از آن تعهد پنهانی که در دل همهشان جاری است؛ چون همه میدانند؛ هر ثانیه سکون، یعنی زیان.» اما باز، کنار هم میایستند. دست در دست. دوشبهدوش. چون هدف یکی است: «سریعتر، محکمتر، دقیقتر... برای اینکه قلب صنعت، هرگز از تپش نایستد.»
اعتقاد دارند باید بمانند و بجنگند
تعهد، نه شعار؛ بلکه تپشِ زندگی در رگهای تعمیرات است. این فقط یک جمله نیست؛ نه شعاری برای قاب دیوار، نه حرفی برای پر کردن برگهها. این، خونِ جاری در رگهای آنهاست. هر وقت بلوایی به پا میشود، هر قطعهای که گم میشود، هر دستگاهی که سر باز میزند، آنها هنوز اینجایند... تمام قد، با دستانی روغنی با قلبهایی سرشار از تعهد. قلباً اعتقاد دارند که باید بمانند و بجنگند؛ میجنگند تا پالایشگاه، دوباره نفس بکشد. تا چرخ تولید از حرکت نایستد تا این سرزمین، یک قدم دیگر پیش برود: «استرس ما، استرس زنده شدن است. استرس بازگرداندن حیاتی که در قطعهای کوچک، پنهان شده؛ استرس اینکه اگر دیر کنیم، چه؟ اما همین استرس، برای ما سوخت است. تبدیل میشود به انرژی، به اراده، به سرعت عمل و در نهایت، به پیروزی» چون اینها مردان تعمیراتاند. مردان نبرد با زمان، مردان تقابل با فرسودگی. سخت میجنگند، سریع تعمیر میکنند و همیشه، بازمیگردانند و چه زیبا میگوید سرپرست این قلب تپنده صنعت، داوودی: در پایان روز، وقتی میبینیم واحد دوباره زنده شده، تمام خستگیها، تمام فشارها، میریزند در دلِ یک لبخند... لبخندِ رضایت. لبخندِ «ما باز هم توانستیم.»
کار برایشان فقط یک شغل نیست...
وقتی کار، فقط یک شغل نیست... اینجا، جایی است که زمان، گاهی رنگ میبازد. وقتی تعمیرات اساسی آغاز میشود، روز و شب تفاوتی ندارد. صبح، با اولین نور خورشید، کارگاه بیدار میشود و تا شبهنگام، دستها خسته نمیشوند. شاپ کالیبراسیون و تعمیرات ابزار دقیق از آن قسمتهایی است که همیشه در خط مقدم ایستادهاند: «کار این بچهها، حساس است؛ میلیمترها برایشان سرنوشتساز است، چون هر اشتباه کوچکی میتواند تأثیری بزرگ در چرخه تولید بگذارد.» در اوج فشار کاری با چهرههایی جدی و دلهایی پر از مسئولیت، با دقتی مثالزدنی کار را پیش میبرند. برخیشان بومیاند؛ از همین استان، از حوالی همین خاک داغ بوشهر.
ناامیدی اینجا جایی ندارد
با سختیهای کار غریبه نیستند؛ از سرویسهای رفتوآمد گرفته تا گرمای سوزان تابستان و استرسهای ریز و درشت، اما وقتی بار فشار زیاد میشود، تکیه میکنند به تجربه سرپرستها و سوپروایزرها. همدلاند، مثل اعضای یک خانواده که در لحظههای سخت، کنار هم میمانند. از اهالی بوشهر است به همان خونگرمی و صبوری: «گاهی پیش میآید که قطعهای خراب شده و نه قطعه جایگزین هست، نه راهی مشخص برای تعمیر.» ولی اینجا، ناامیدی جایی ندارد. با خلاقیت و تجربه، مسیری پیدا میکنند که قطعه را موقتاً راه بیندازند تا تولید متوقف نشود و اگر لازم باشد، همانجا قطعهای ساخته میشود؛ با دست، با فکر، با دل. میگویند؛ «گاهی قطعهای میرسد که اصولاً باید تعویض شود، ولی میگردیم، فکر میکنیم، تعمیرش میکنیم... اصولی، دقیق، با تست و کالیبراسیون. بعد تازه اجازه نصب میدهیم.» در روزهای بدون تعمیرات اساسی، ریتم کار کمی آرامتر است، ولی کار همچنان هست؛ با همان دقت، همان وسواس.
کار با عشق و تعهد
در گوشهای از کارگاه، صدای چکشها با صدای فکرهایی که در سکوت کار میکنند، درهم میآمیزد. اینجا تعمیرگاه مبدلهاست؛ قلبی پنهان در دل صنعت، جایی که حرارت، انرژی میسازد و تعمیر، زندگی را برمیگرداند. مبدلی آوردهاند که نیاز به رسیدگی دارد؛ قطعهای حیاتی که اگر از کار بیفتد، نفسِ خط تولید به شماره میافتد. صفحاتش یکییکی باز میشود، شسته میشود، معاینه میشود... هر قطعه، انگار پروندهای است روی میز پزشک. قطعهای که نجات پیدا کند، یعنی واحدی دیگر بیدار میشود. مردی با آرامش و صبوری مشغول کار است. اهل مشهد است، اما حالا خانهاش همینجاست؛ جایی میان مبدلها، ابزارها و سروصدای فلز و آتش. ۲۱ سال است که در این مسیر قدم گذاشته؛ نه ساده، نه سبک، ولی با افتخار. میپرسم: «چند ساعت در روز کار میکنی؟» لبخند میزند و با همان آرامش میگوید: «روزی ۱۲ ساعت... سلامتی باشد، بقیهاش با ما.» همسر و فرزندی در کنارش نیست، اما صدای دلش، بیشک به خانهاش در مشهد میرسد. همانجا که دلش آرام میگیرد، وقتی قطعهای پس از تعمیر دوباره بسته میشود و به خط تولید برمیگردد. اینجا، کار فقط با ابزار و آچار نیست. با عشق است، با تعهد است، با دلی که از صدها کیلومتر آنطرفتر آمده تا چرخه صنعت نایستد.
نظر شما