پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا، اقتصاد جهانی بهخصوص بازار انرژی دستخوش تغییرات قابلتوجهی شد؛ موضوعی که در دوره قبلی ریاستجمهوری او نیز بهدلیل رویکردهای مشابه اتفاق افتاده بود. ترامپ پس از انتخاب مجدد خود برای دومین دوره ریاستجمهوری در ۲۰۲۵، جنگ تجاری آمریکا با چین را ادامه داد و جنگ تجاری جدیدی با کانادا و مکزیک آغاز کرد. چهارم فوریه، ترامپ ۱۰ درصد تعرفه اضافی بر کالاهای چینی اعمال کرد و ۱۰ فوریه هم، چین با تعرفه ۱۵ درصدی بر صادرات زغالسنگ و گاز طبیعی مایع آمریکا، به اضافه مالیات ۱۰ درصدی بر نفت و تجهیزات کشاورزی این کشور، واکنش نشان داد. پس از آن و در چهارم مارس، آمریکا تعرفه کالاهای چینی را دو برابر کرده و به ۲۰ درصد رساند. چند روز بعد، چین ۱۰ درصد تعرفه اضافی بر سویای آمریکا و تعرفههای ۱۰ تا ۱۵ درصدی را بر واردات محصولات کشاورزی اعمال کرد. ۲ آوریل ترامپ از تعرفه متقابل ۳۴ درصدی اضافی بر واردات چین رونمایی کرد تا تعرفه واردات از چین به ۵۴ درصد برسد که بالاترین تعرفه بر واردات به آمریکا بود. ۴ آوریل چین محدودیت صادرات خاکهای کمیاب و تعرفه ۳۴ درصدی تلافیجویانه بر همه کالاهای آمریکایی اعلام کرد. ۹ آوریل در پاسخ به اقدامهای متقابل پکن، ایالات متحده تعرفههای اضافی ۵۰ درصدی اعمال کرد و نرخ تعرفه همه کالاهای چینی را به ۱۰۴ درصد رساند. این جنگ تعرفهها تا جایی بالا گرفت که هفته دوم آوریل ۲۰۲۵، ترامپ تعرفههای وارداتی از چین را از ۱۰۴ درصد به ۱۲۵ درصد رساند. بهدنبال این تصمیمها، نگرانیها از تأثیر منفی تعرفههای تجاری آمریکا بر تقاضا برای سوخت، قیمتهای جهانی نفت خام را بیش از ۲ دلار کاهش داد. در نهایت جنگ تجاری آمریکا که به رهبری دونالد ترامپ آغاز شد، تأثیرات گستردهای بر اقتصاد جهانی داشت. درواقع سیاستهای تعرفهای ترامپ که برای کاهش کسری تجاری و بودجه آمریکا اتخاذ شد، بر برخی کشورها بهطور مستقیم تأثیرگذار بود و برخی دیگر را مانند ایران، بهطور غیرمستقیم تحت تأثیر قرار داد.
« ماهنامه ایرانپترولیوم» گفتوگویی با محمدصادق جوکار، رئیس مؤسسه مطالعات بینالمللی انرژی داشته که در ادامه میخوانید:
ورود مجدد دونالد ترامپ به کاخ سفید، از همان ابتدا پُرماجرا بود و تصمیمهای اجرایی قابلتوجهی اتخاذ کرد؛ این تغییرات چه تبعاتی برای کشورهای دیگر دارد؟
ابتدا ضرورت دارد تصویری کلی از فرآیند اتفاقهای رخداده و روند ارتباطات و تعامل آمریکا با کشورهای دیگر را بشناسیم و بدانیم که چه راهی را در پیش گرفته و هدف و رویکرد او چیست؟ پس از آن باید در این منظومه رفتاری، به بازار و جایگاه انرژی ایران و اثرپذیری آن بپردازیم. ابتدا باید توجه داشته باشیم که برخی از دستورکارهای ترامپ در حوزههای دیگر، نسبت به دستورکارهای حزب جمهوریخواه در حوزه انرژی متفاوت بود، اما وقتی بحث انرژی، دستورکارهای جمهوریخواهان و بهطور ویژه دونالد ترامپ را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که رئیسجمهوری آمریکا بر دو موضوع محوری در حوزه انرژی داخلی تمرکز دارد؛ اول استفاده از مزیتهای فراوانی انرژی در داخل آمریکا که این موضوع را بهعنوان پیشران رشد و شکوفایی اقتصادی کشورش مدنظر قرار داده است. او باور دارد که این فراوانی منابع انرژی، به دو دلیل مورد بهرهبرداری قرار نگرفته، یکی بهدلیل مقررات بینالمللی که به آمریکا تحمیل شده مانند قوانین و محدودیتهای تغییرات آبوهوایی و دلیل دیگر، همراستایی تصمیمهای داخلی آمریکا با این مقررات است. در این مورد او همواره به جو بایدن انتقاد میکند و بر این باور بود که مقررات محدودکننده را به آمریکا تحمیل کرده که درنهایت موضوع انرژی در داخل آمریکا از تولید گرفته تا تنوع محصولات و مصرف انرژی مردم و قیمتها، همه را تحت تأثیر قرار داده است. درمورد کاهش انتشار کربن هم بر این باور است که میتوان بر اساس پیشرفت فناوری، مانع افزایش اثرات مخرب محیط زیستی آن یعنی انتشار کربن شد و عملاً رژیمسازی بینالمللی در حوزه انرژی را منجر به محدود شدن توان فنی و اقتصادی آمریکا در حوزه انرژی و کاهش توان ملی این کشور در فرآیند رقابت با چین در کسب برتری جهانی میبیند.
این توضیحات مربوط به مسائل داخلی آمریکا در حوزه انرژی بود. وقتی هم که در داخل این کشور چنین جریانی ایجاد شده باشد، موفقیت و عدم موفقیت آن، تأثیرات بینالمللی خواهد داشت. یعنی اگر ترامپ موفق بشود روند تولید نفت و گاز آمریکا و حتی دیگر فسیلیهای این کشور نظیر زغالسنگ را رشد بدهد، بازار را تحت تأثیر قرار خواهد داد؛ چه بهصورت صادرات و چه بهصورت کاهش واردات آمریکا. با این شرایط، این ماجرا فقط مسئله داخلی آمریکا نیست و بحثهایی بینالمللی بهدنبال دارد.
آیا برنامههای ترامپ و تصمیمهای او میتواند موفقیتآمیز باشد؟
در اوایل فروردین ۱۴۰۴ در ایالات متحده نشستی کارشناسی برگزار شد با این موضوع که آیا برنامههای ترامپ میتواند به تحولات اساسی و تغییر بازی در بازار انرژی منجر شود یا نه و اینکه توسعه حفاریها در آمریکا میتواند روند رو به رشد ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ را برای سالهای ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۰ تکرار کند؟ بسیاری افراد به دلایل مختلف، به این موارد با تردید نگاه میکنند؛ دلایلی مانند هزینههای تمامشده تولید، بیثباتی برنامهریزیها، تأثیر تعرفههای ترامپ بر کاهش تقاضای جهانی و پایین آمدن قیمت نفت. در مورد کاهش تقاضای جهانی و پایین آمدن قیمت نفت باید گفت بهدلیل ماهیت خاص و تکنیکی منابع آمریکا، اثرپذیری منفی خواهد داشت، مثلاً نفت شیل، برخلاف نفتهای متعارف، کشش قیمتی بالایی دارد، چراکه در نفتهای متعارف سرمایهگذاری انجامشده به تولید و بهرهبرداری حدود ۱۵ سال از یک میدان منجر میشود و نوسانات قیمت نفت در کوتاهمدت، بر تولید یک میدان متعارف تأثیر نمیگذارد، اما از آنجا که ۸۰ تا ۸۵ درصد تولید یک چاه نامتعارف در یک سال اول به پایان میرسد، ضرورت دارد مدام چاه جدید حفر شود، بنابراین منابع نامتعارف نسبت به نوسانات قیمت نفت، واکنش بسیار زیادی نشان میدهند. از طرفی اعمال تعرفهها از سوی ترامپ بر دیگر کشورها میتواند به کاهش تقاضای جهانی منجر شود. درنهایت هم افزایش قیمت نفت و هم کاهش تقاضای جهانی، بازار را با مازاد عرضه مواجه خواهد کرد و موضوع سرمایهگذاری بیشتر در آمریکا را با چالش مواجه میکند، بنابراین درمورد روند تولید آمریکا در برای بازه ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ - که ۵ سال از آن باقی مانده - تردیدهای بسیاری نسبت به تکرار رشد تولید نفت این کشور در بازه ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ وجود دارد.
میتوانیم با اتکا به همین پیشبینیها و تحلیلها، برنامهریزی داشته باشیم؟
این تحلیلها همه با توجه به شرایط موجود انجام میشود اما نکته قابلتوجه این است که دولت ترامپ باور دارد میتواند رشد انقلابی حوزه نفت کشورش را به نتیجه برساند، بنابراین در یک سناریوی تحلیلی میتوانیم فرض را بر این بگذاریم که آمریکا میتواند روند رو به رشد خود را داشته باشد، چراکه دولت ترامپ متناسب با همین تصور و پیشبینی از روند رشد تولید نفت و گاز در آمریکا، در حال برنامهریزی برای بُعد دیگر رفتار خود در بازاریابی و بازارسازی بینالمللی است. یعنی فرض میکند که میتواند تولید کند و در گام بعدی، میخواهد برای ارائه این افزایش تولید، برنامهریزی صادراتی و کسب سهم از بازار کند. در حال حاضر برنامه او این است که بخشی از افزایش تولید را به مصرف داخلی اختصاص دهد و از فراوانی انرژی بهعنوان توسعه و رشد استفاده کند. متناسب با همین برنامه، او در حال بازارسازی دیپلماتیک است، بازارسازیای که با شکلهای مختلف، یک ویژگی محوری دارد؛ درواقع اینطور معنا میشود: کنار گذاشتن الگوهای برگرفته از اقتصاد بازار در حوزه بینالملل در بخش انرژی. ترامپ امروز با استفاده از فشارهای دیپلماتیک و ابزارهای سیاسی-اقتصادی، الگویی جدید را ایجاد میکند که پیشتر در حوزه بینالملل کمتر دیده میشد؛ الگویی که بر اساس آن، شرط خرید انرژی از ایالات متحده مطرح میشود و در صورت رعایت این شرط، فشارهای تعرفهای یا تحریمی اعمال نمیشود. درواقع در حال شکلدهی بازار با مقررات خودش است. از این رو بازارسازی دیپلماتیک، ابعاد و چارچوبهایی دارد؛ اولاً که برای تمام کشورهای جهان، ازجمله ایران، روسیه و کشورهای عضو اوپک، برنامه دارد. یعنی باید از امروز به فکر چند سال آینده باشد که اگر تولید نفت آمریکا رشد کرد و بخشی از آن در مصرف داخلی صرف شد، مابقی نفت تولیدی را به کجا صادر کند؟ بنابراین شاهد هستیم که دولت آمریکا، یک پیشبینی و برنامه دارد که شاید در نگاه تحلیلگران رؤیایی باشد، اما به باور خود ترامپ، در حال اجراست و برای کل جهان، برنامهریزی مستقیم و غیرمستقیم کرده و در حوزههای مختلفی از تجارت و حتی قیمتگذاری تأثیرگذار است. مصداق آن را هم میتوان در آمار منتشرشده اوپک دید؛ بازنگری در سیاستهای کاهش تولید اوپکپلاس و پذیرش افزایش عرضه نفت، نشانههایی از همکاری عربستان و روسیه برای کمک به دولت ترامپ و در نتیجه کاهش قیمتها. همانطور که در دولت قبلی دونالد ترامپ، پیشنویس «نواوپ» هم مطرح شد، با این عنوان که اوپک به یک کارتل تبدیل شده و باید جلوی آن را با تحریم و اعمال فشار گرفت.
چه راهکارهایی برای دیگر تولیدکنندگان و بازیگران بازار انرژی وجود دارد؟
اکنون صورتبندی جدیدی در عرصه بینالمللی انرژی (چه فسیلی و چه تجدیدپذیر حتی با نگاه تدریجی و غیرانقلابی به مقوله گذار انرژی) شکل گرفته که در این صورتبندی، نقش دیگر تولیدکنندگان، کشورهای ترانزیتی و کشورهای مصرفکننده در حال تغییر است، بنابراین لازم است کشورها در مرحله اول، این صورتبندی را بشناسند و درک کنند چه اتفاقهایی برای نظم جهانی انرژی در حال وقوع است؛ نظمی که در دوره جو بایدن بهصورت انقلابی و سریع به سمت گذار انرژی در حال حرکت بود. درواقع در دوره ترامپ صورتبندی جدیدی در حال ایجاد است که در آن دیگر بهدنبال عبور سریع از سوختهای فسیلی نیست، چراکه بهتازگی گزارشی منتشر شده که با توجه به بحثهای مربوط به هوش مصنوعی و نیاز به مصرف برق در پایگاههای داده، ممکن است برای تأمین برق مورد نیاز آنها، هم به لحاظ حجم و هم پایداری عرضه، دوباره بحث استفاده از سوختهای فسیلی پررنگتر از قبل مطرح شود. برای مثال در ایالات متحده بهخاطر ضرورت پایداری تولید برق برای پایگاههای داده، بحث استفاده از نیروگاههای زغالسنگ تا زمانی که پایداری عرضه برق تجدیدپذیر حل شود، مطرح شده است. گام دوم این است که کشورها بدانند در این بازی جدید، چه نقشی برای آنها در نظر گرفته شده و سوم اینکه بازیگران با رویکرد فعالانه، نقش خود را متناسب با توانمندیهایشان بازتعریف و به سود خودشان برای فضای ایجادشده، سناریوسازی کنند.
آیا این سناریوسازی جدید، برای ایران هم امکانپذیر است؟
کشورهایی که از اثرگذاریشان در حوزه بینالمللی کاسته شده و اثرپذیریشان افزایش مییابد، دو راه بیشتر ندارند؛ یا اینکه این وضعیت را بپذیرند یا بر تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی و حکمرانی حوزه انرژی در داخل بازنگری ساختاری کنند و به دنبال جایابی نقششان در حوزه بینالمللی با ظرفیتسازی جدید متناسب با فرصتهای در حال ظهور باشند، بنابراین ما هم مانند بسیاری از کشورهای دیگر، باید خودمان انتخاب کنیم که آیا میخواهیم بهصورت منفعلانه همان نقشی را که دولت ترامپ برای ما تعیین کرده بپذیریم یا اینکه اول رویکرد و نگاه ترامپ را بشناسیم و بفهمیم دنبال چه چیزی است و متناسب با آن و توان داخلیای که داریم، بهعلاوه ابتکار و خلاقیتهای راهبردی، نقش جدیدی برای خودمان با درک جایگاه برجسته ما در حوزه فسیلی و نیز جایابی در بحث منابع تجدیدپذیر بهویژه هیدروژن و فتوولتائیک تعریف کنیم. با این نگاه، میتوانیم در این روند جدید، از زیر بار نقش تحمیلشده خارج شویم و توانمندیهایمان را با تعریف نقشی جدید، به واقعیت تبدیل کنیم، وگرنه همان مسیری را میرویم که برای ما نوشته شده است، چراکه این واقعیت غیرقابلانکار است که بازیگران بزرگی که بر تولید، مصرف و فرآیند حوزههای فناوری، اقتصاد انرژی، زیستمحیطی اثرگذارند، رژیمهای بینالمللی را شکل داده و بر دیگران تحمیل میکنند.
با توجه به الگوهای رفتاری مشخصی که ترامپ دارد، آیا این موضوع که خودمان نقشی پایدار و متناسب با توانمندیهایمان تعریف کنیم، محقق میشود؟
هرچند که نباید فرصتهای ایجادشده طی برنامهریزیهای کلان بینالمللی را نادیده بگیریم اما آنها فرصتهایی موقتی بوده که باید با فوریت استفاده کرد. اگر دنبال حضور پایدار و مبتنی بر توانمندیهایمان هستیم، نیاز است رویکردها، برنامهها و اقدامهای خود را بهویژه در حوزه حکمرانی انرژی داخلی و نتایج آن بازنگری کنیم و فرصتهایی را در خارج بسازیم. درواقع، فرصتها ساخته میشوند و حتی با تمام محدودیتها وقتی هم که بتوانیم این فرصتها را بسازیم، دیگر وابسته به برنامه بازیگران بینالمللی نبوده و پایدارتر خواهند بود. با روی کار آمدن دونالد ترامپ، بدون تردید فرصتهایی بهصورت ناخواسته ایجاد خواهد شد؛ مانند اینکه او بهدلیل حفظ منافع خودش، روند فزاینده و رو به رشد فشار علیه انرژیهای فسیلی را به سود انرژیهای تجدیدپذیر، نهتنها کاهش داده که حتی ممکن است معکوس کند. این فرصتها، بهطور موقت میتوانند در برنامه و چشمانداز ما تأثیرگذار باشند، اما اگر بخواهیم فرصتی را بهصورت پایدار در اختیار داشته باشیم و روندهای انرژی جهانی را به تهدید ذاتی برای خود تبدیل نکنیم، باید همان بازنگری راهبردی کلان را داشته باشیم. از یک سو، بازنگری در استراتژیها تا برنامه اقدام، فرآیند حکمرانی، تعاملات حوزه انرژی در داخل کشور - مستقیم و غیرمستقیم اعم از قیمتگذاری و عرضه و تقاضا، همچنین اقتصاد رفتاری، سرمایه اجتماعی - همچنین بازنگری رفتارها و اقدامها در عرصه بینالمللی. به این صورت میتوانیم از اتفاقها برای خودمان فرصت پایدار پیدا کنیم.
در دیپلماسی انرژی ما، چه مصادیقی برای فرصتسازی وجود دارد؟
وزارت نفت، دو وظیفه اصلی و راهبردی دارد؛ اول تضمین امنیت انرژی در مصرف داخلی از خانگی تا صنعت و دوم بحث سهم بازار صادراتی که بتواند درآمد صادراتی را به پیشران اقتصادی تبدیل کند. یعنی منابع مالی برای توسعه داخلی ایجاد و با افزایش سهم، انرژی کشور در بازارهای بینالمللی، امنیت فراهم کند. با این ذهنیت ضرورت دارد که ما در دو بخش داخل و بینالملل، اقدام کنیم. در این میان موضوعی که بسیار امیدوارکننده است، اول اراده تصمیمگیری دولت چهاردهم، بهخصوص رئیسجمهوری است که نقطه روشنی ایجاد میکند. این اراده، با سرایت به دیگر ارکان دولت میتواند به تصمیمهای اساسی و بزرگ بینجامد. دوم فرآیندهای مرتبط با حل مسائل دستوپاگیر بینالمللی است که دورنمای آن نشان میدهد آمریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که از تشدید فضای تنشآلودی که آمریکا علیه ایران ایجاد کرده، کاسته و راههایی برای حل موضوعات فیمابین اتخاذ شود تا در نهایت با حل منافع بحق جمهوری اسلامی، تعامل ایجاد شود. سوم که بسیار جای امیدواری دارد، اینکه شاید برای معدود دفعاتی است که در بخش انرژی کشور، رویکرد تکنوکرات مبتنی بر برنامهریزی و اعتماد به بخش آکادمیک و تخصصی صنعت نفت شکل گرفته و نتایج آن هم حتی در همین مدت کوتاه نیمه دوم سال ۱۴۰۳، بسیار نمود داشته است. این موضوع بسیار ارزشمند است و میتواند بهعنوان یک روزنه امید شناخته شود. این سهگانه میتواند ظرفیت قابلتوجهی برای فرصتسازی ایجاد کند، حتی اگر در این میان، موضوع رفع تحریمها را هم نادیده بگیریم، همچنان با جسارت تصمیمگیری در سطح ریاستجمهوری و رؤسای قوا و بهرهگیری از تخصص تیم متخصصی که صنعت نفت را میشناسد، میتوانیم به فرصتسازی دست یابیم.
نظر شما