۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۵
  • کد خبر: 662654
اگر کودتای ۲۸ مرداد اتفاق نمی‌افتاد؟

تابستان ۱۳۳۲، ایران بر سر دوراهی سرنوشت‌ساز ایستاده بود. پس از سه سال تلاش برای ملی کردن صنعت نفت و اداره مستقیم آن، دولتی که با پشتوانه قانون و حمایت مردمی روی کار آمده بود، درگیر فشاری بی‌سابقه از بیرون و درون شد. تصمیم برای گرفتن کنترل کامل منابع نفتی، زمانی اتخاذ شده بود که نه تنها در خاورمیانه، بلکه در بیشتر نقاط جهان، مالکیت واقعی نفت در دست کشور تولیدکننده نبود. شرکت‌های بزرگ نفتی اکتشاف، استخراج، قیمت‌گذاری و فروش نفت را خود مدیریت می‌کردند و کشور صاحب ذخایر، تنها سهمی از درآمد - آن هم بدون دسترسی به جزییات واقعی - دریافت می‌کرد.

اکنون که در سال ۱۴۰۴ به سر می‌بریم، بیش از هفت دهه از یکی از مهم‌ترین رخدادهای قرن بیستم در تاریخ سیاسی و اقتصادی ایران می‌گذرد؛ رخدادی که در حافظه تاریخی مردم ایران به عنوان یک «زخم کهنه» باقی مانده و هنوز در فضای فکری و حتی سیاسی کشور، بازتاب دارد: کوتادی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. ۷۲ سال از آن روز می‌گذرد، اما هنوز هم در ایران به این اجماع که آیا این واقعه کودتا بود یا خیر نرسیده‌ایم. این هم از پویایی‌های تاریخ است که هرکسی با خوانش خود آن را می‌خواند. هنوز یک قرن هم از این رخداد نگذشته اسناد هم موجود است، اما اجماع ملی درباره این رخداد که مسیر صنعت نفت ایران و حتی تاریخ ایران را تغییر داد وجود ندارد. با توجه به اسنادی که سازمان سیا به مرور در ۷۲ سال اخیر از این واقعه منتشر کرده، نص قانون مشروطیت، خاطرات و دست‌نوشته‌هایی که از آن دوران باقی مانده، معتقدم ۲۸ مرداد کودتا بود. کافی است به اسناد ویلبر که در سال ۲۰۰۰ در نشریه نیویورک تایمز منتشر شد و درباره سرنگونی دولت دکتر مصدق بود نگاهی بیندازیم. هدف از تهیه این سند ارزیابی دقیق کودتای ۱۳۳۲ و فراهم‌سازی سندی راهنما برای «کودتاهای آینده» در دیگر نقاط دنیا بود. ایران نخستین کشوری بود که آمریکا با کمترین هزینه - به گفته کرمیت روزولت از دست‌اندرکاران آمریکایی کودتا، سیا برای این اقدام یک میلیون دلار اختصاص داده بود که او موفق شد با صرف تنها صدهزار دلار کودتا را در ایران به نتیجه برساند - یک دولت مستقر را سرنگون کند. پس از آن بود که دومینوی کودتاهای آمریکا در کشورهای مختلف با درس گرفتن از کودتای ۲۸ مرداد شروع شد.

اما اگر روند تغییر مالکیت نفت در ایران ادامه می‌یافت و سرنگونی دولت با روش کودتا اتفاق نمی‌افتاد، مسیر صنعت نفت ایران و حتی نظم انرژی منطقه‌ای می‌توانست چهره‌ای کاملاً متفاوت داشته باشد.

۱. تغییر الگوی مالکیت در منطقه

تداوم اداره صنعت نفت ایران مبتنی بر اصول ملی شدن، نخستین نمونه در خاورمیانه از کنترل مستقیم دولت بر تولید، بازاریابی و صادرات نفت می‌شد. این الگو می‌توانست به‌سرعت مورد توجه کشورهای همسایه قرار گیرد. در آثار یرواند آبراهمیان و مارک گازیورسکی به‌وضوح اشاره شده است که دکتر مصدق در آستانه ایجاد یک مدل بومی برای مدیریت نفت بود؛ مدلی که به نفع منافع ملی و با حذف انحصارهای خارجی عمل می‌کرد. احتمال آن می‌رفت که کشورهای منطقه نیز زودتر از دهه ۱۹۷۰ با علم به متحمل شدن کمترین هزینه به سوی ملی‌سازی نفت گرایش پیدا کنند؛ امری که ساختار بازار جهانی نفت را دگوگون می‌کرد.

۲. مسیر مذاکره به جای تقابل کامل  

باید تاریخ را در ظرف زمانی همان دوره بخوانیم و درک کنیم. پس از ملی شدن نفت دولت دکتر محمد مصدق با علم به اینکه صنعت نفت ایران برای بقا نیاز به تعامل بین‌المللی دارد، تلاش خود را به‌کار بست که با غربی‌ها مذاکراتی مبتنی بر بازی برد - برد داشته باشد، اما انگلیسی‌ها که حاضر به پذیرش از دست دادن منابع عظیم درآمدی خود در ایران نبودند، راه تقابل را انتخاب کردند! تحریم. ایران هم راه متقابل را پیش گرفت؛ گرهی را می‌شد که با دست باز کرد با دندان می‌خواستند باز کنند. ایران به دنبال آن بود با در اختیار  گرفتن کنترل عملیات نفتی، با شرکت‌های بین‌المللی همکاری داشته باشد و درآمدهای خود را نیز افزایش دهد. حال اگر انگلیسی‌ها حاضر به همکاری با ایران نمی‌شدند، شرکت‌های مستقل نفتی دیگر می‌توانستند با ایرانی‌ها کار کنند، اما شرکت نفت انگلیس - ایران مانع از این کار ‌شد؛ نه خود حاضر به همکاری با صنعت نفت ایران شد و نه اینکه به شرکت‌های مستقل اجازه چنین کاری را داد، حتی اجازه نداد ایران نفت خود را بفروشد و شرکت‌هایی را که خواهان خرید نفت ایران بودند تهدید کرد؛ ابزاری هم که در اختیار داشت تحریم بود. صنعت نفت ایران با تحریم بیگانه نیست و امروز هم مصداق‌های عینی استفاده از ابزار تحریم را زندگی می‌کنیم. شاید اگر کودتا نمی‌شد، ادامه دولت ملی می‌توانست امکان دستیابی به توافق مرحله‌ای را فراهم کند؛ به دور از احساسات و مبتنی بر عقلانیت و منافع ملی: حفظ حق تصمیم‌گیری کلان در ایران، در کنار استفاده محدود و مشروط از فناوری و بازار شرکت‌های بین‌المللی. چنین مدلی ضمن کاهش فشارهای اقتصادی، استقلال تدریجی فنی و مدیریتی را تقویت می‌کرد.

۳. توسعه ظرفیت‌های فنی و انسانی

در ابتدای دهه ۱۳۳۰، ایران با کمبود شدید متخصصان حفاری، کارشناسان پالایش و مهندسان نفت روبه‌رو بود. اگر کودتا نمی‌شد و مسیر ملی شدن طی می‌شد، بخش بزرگی از درآمد نفت می‌توانست صرف آموزش نیروی انسانی، اعزام دانشجو به خارج و خرید تجهیزات مدرن شود. این روند ظرف یک یا دو دهه، ایران را به کشوری با توان عملیاتی مستقل در تولید و صادرات نفت تبدیل می‌کرد و وابستگی به پیمانکاران خارجی را کاهش می‌داد.

۴. تغییر در نظم جهانی انرژی

ملی‌سازی موفق نفت ایران، برای شرکت‌های بزرگ نفتی پیامدی فراتر از یک کشور داشت: ایجاد یک «نمونه خطرناک» برای سایر تولیدکنندگان نفت. اگر ایران می‌توانست این مسیر را بدون شرکت نفت انگلیس و ایران ادامه دهد، احتمالاً فشار جمعی کشورهای تولیدکننده به اصلاح زودهنگام قراردادها و افزایش سهم درآمدی آنان منجر می‌شد.

اگر کودتایی رخ نمی‌داد، شرکت نفت انگلیس و ایران نمی‌توانست سلطه خود را بازسازی کند. این اتفاق نه فقط سودهای هنگفتی را از دست این شرکت خارج می‌کرد، بلکه موقعیت شرکت‌های بزرگ نفتی غربی را در خاورمیانه به چالش می‌کشید. فشارهای ناشی از ملی‌سازی نفت می‌توانست موجی از بازنگری در قراردادهای استعماری را به همراه داشته باشد. در صورت تداوم مدل مصدق، ممکن بود اوپک (۲۳ شهریور ۱۳۳۹) زودتر شکل بگیرد و با الگویی کارآمدتر از ابتدا به میدان بیاید، نه آنکه فقط در واکنش به سلطه شرکت‌های بزرگ نفتی غرب (معروف به هفت خواهران) ایجاد شود. یادمان نرفته است که شرکت‌های غربی به صورت یکجانبه در سال ۱۹۵۹ بدون هماهنگی با کشورهای تولیدکننده، قیمت نفت را کاهش دادند و همین جرقه‌های تشکیل اوپک را زد، البته گروهی نیز معتقدند دلیل اصلی تأسیس اوپک را باید در شکست دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد دانست. آنها به این نتیجه رسیدند که برای ایستادن در مقابل این شرکت‌ها چاره‌ای جز همکاری ندارند.

۵. موقعیت ژئوپلیتیکی متوازن‌تر

سیاست خارجی مبتنی بر بی‌طرفی فعال، در صورت تداوم، می‌توانست ایران را به بازیگری تبدیل کند که نه وابستگی کامل به یک بلوک قدرت داشت و نه در تقابل کامل با آن بود. چنین موقعیتی هم امکان جذب سرمایه‌گذاری و فناوری را فراهم می‌کرد و هم قدرت چانه‌زنی ایران را در قراردادهای نفتی بالا می‌برد. در نتیجه درآمدهای نفتی می‌توانست بیشتر صرف زیرساخت‌ها و پروژه‌های داخلی شود تا هزینه‌های سیاسی و نظامی.

پس از کودتا، ایران به یکی از متحدان مهم آمریکا در منطقه تبدیل شد، اما نه به‌عنوان یک کشور مستقل نفتی، بلکه به‌عنوان یک تأمین‌کننده پایدار نفت برای غرب. اگر دولت ملی بر سرکار می‌ماند، شاید ایران می‌توانست به قدرت برتر انرژی در خاورمیانه بدل شود، نه‌تنها از حیث تولید، بلکه از نظر دیپلماسی انرژی. مارک گازیوروسکی در کتاب کودتای ایرانی، ۲۸ مرداد، قرنی، نوژه معتقد است ایران تحت رهبری مصدق می‌توانست به تغییردهنده نظم امنیت انرژی غرب تبدیل شود؛ نظمی که بر مبنای دسترسی تضمین‌شده به منابع نفتی ارزان خاورمیانه طراحی شده بود.  

۶. محدودیت‌ها و چالش‌های اجتناب‌ناپذیر ایران

حتی بدون وقوع کودتا، مسیر ایران آسان نبود؛ فشار تحریم‌های نفتی، محدودیت بازار فروش، کمبود فناوری پیشرفته و اختلافات سیاسی داخلی موانع واقعی بودند که بر سر راه دولت مصدق قرار داشتند. اگر کودتایی هم رخ نمی‌داد ایران باید هزینه استقلال نفتی خود را می‌پرداخت، هزینه‌ای که چندان هم ارزان نبود. ادامه این مسیر هم نیازمند توان بالای مدیریتی، انسجام داخلی و یافتن مشتریان جدید در بازار جهانی نفت بود. بدون این عوامل هرگونه پیشرفت در استقلال نفتی می‌توانست شکننده و ناپایدار باقی بماند.

اگرچه سناریوهای جایگزین تاریخ هرگز با قطعیت قابل اثبات نیستند، اما با اطمینان می‌توان گفت کودتای ۲۸ مرداد شکست یک فرصت تاریخی برای دگرگونی نظم ناعادلانه انرژی جهانی بود. ایران با رهبری مصدق می‌توانست پرچم‌دار استقلال نفتی در خاورمیانه شود و مسیر تحول انرژی منطقه را به نفع کشورهای تولیدکننده تغییر دهد؛ مسیری که با دخالت قدرت‌های خارجی، دهه‌ها به تأخیر افتاد.

واقعیت این است که آینده محتمل بدون آن رویداد، ترکیبی از پیشرفت تدریجی، چانه‌زنی هوشمندانه و مواجهه با چالش‌های سخت است. اگر آن مسیر ادامه می‌یافت و می‌آموختیم چگونه بدون تقابل و مبتنی بر منافع ملی و عقلانیت، مذاکره‌ای برد - برد داشته باشیم. صنعت نفت ایران امروز نه فقط منبع درآمد، بلکه ابزاری برای تثبیت جایگاه ژئوپلیتیکی در جهان انرژی بود.

نگار صادقی

کد خبر 662654

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =